«بـابـای ملـت!»


م.سلطانپور

لـقـب کبیر بَـر مرد حقیر


آیا زمان آن نرسیده است که این لقب به صاحب اصلی اش برگردانیده شود؟

( پیشنهادی برای بحث و تبادل نظر)



سَر سخن:



امسال برای بار دوم بعد از سقوط رژیم طالبان برایم امکان میسر شد تا به وطن برگردم و از محبت خانواده و دوستان ، از آسمان نیلگون و آفتاب داغ وطن فیض برم.

بسیار توقع داشتم که چهرهء شهر دوست داشتنی و عزیز خود کابل ماتمزده را اینبار دگرگونه تماشا کنم، شهری که بازسازی شده و غبار ماتم چند دهه از رویش شسته شده باشد. اِین خوشبینی من از آنجا ناشی میشد که همه روزه از طریق وسایل اطلاعات جمعی جهانی از کمکهای چندین ملیارد دالری کشورهای جهان میشنیدم. ولی بمجردیکه پایم بر زمین کابل خورد رویاهایم به یاس تبدیل شد. وقتا که از مناطق گونه گون کابل دیدن کردم، دریافتم که کابل هنوز هم همان شهر ویرانه و ماتم زده ایست که چند سال قبل دیده بودم، صرف اینجا و آنجا چند تعمیر بلند منزل قد بر افراشته اند که همه متعلق به "جهاد سالاران" دیروزی و "دموکراسی سالاران!" امروزی اند. بازهم خانهء پدر این آدمها آباد که بر عکس خانوادهء سلطنتی که دارایی های غیر منقول خود به فروش میرسانند و پول آنرا به بانکهای خارج انتقال میدهند، به آبادانی دست میزنند. هرچه باشد باز هم این تعمیرها زیبایی و سرمایه ئ شهر کابل اند. ازین که بگذریم هیج نشانی یی از باز سازی در شهر دیده نمیشود، نمیدانم این ملیونها دالر کمک بین المللی در کجاها مصرف شده اند. درین مورد و موارد دیگر من چشم دیدهای خود را در گزارش مفصل تر دیگری انشاءالله در آیندهء نزدیک خواهم نوشت.

آنچه برای هر افغان بر گشته از بیرون خیلی جالب است، مسئله موجودیت روزنامه ها و جراید متعدد دولتی، شخصی و انجیویی ، رادیوهای تقریبآبیست وچهارساعته فعال خارجی و موجودیت نشرات چند شبکهء تلویزیونی غیر دولتی در کنار تلویزیون دولتی ویا به اصطلاح تلویزیون ملی افغانستان است. در نشرات تلویزیون دولتی مانند همیشه، بیشتر به اخبار رسمی، فعالیتهای ارگانها ی دولتی، کارکردها و ملاقات های شخصیت های حکومتی پرداخته میشود.برای من جالب تر از همه این مسئله بود که، در نشرات این تلویزیون در رآس اخبار نه ملاقاتهای رئیس جمهور، بلکه ملاقاتها و فعالیتهای محمد ظاهر، شاه مخلوع و "بابای ملت!"گزارش میشد. از روی نشرات تلویزیون دولتی افغانستان هربینندهء به چنین نتیجه میرسد که این لقب نه یک لقب اعزازی بلکه عالیترین مقام دولتی باید باشد. ظاهرشاه القاب اعزازی اعطا میکند نشان و مدالهای افتخاری میبخشد و رؤسای هیئات دپلوماتیک را به ملاقاتهای تعارفی و تقدیم اعتماد نامه ها وبرای وداع هنگام ختم وظیفه، طی تشریفات خاص میپذیرد و...؛ که همه این وظایف از مسئولیت های شخص اول هر نظام دولتی است.

چگونه این لقب به ظاهر شاه بخشیده شد؟

آیا این لقب بزرگ با شخصیت ظاهر شاه همخوانی دارد؟

در تاریخ افغانستان ما صرف دوبار به این لقب بر میخوریم. یک بار برای احمد شاه درانی که بنام" احمدشاه بابا" ملقب شده و بار دوم برای استاد عبدالعلی مزاری که در جامعهء هزارهء کشور "بابه مزاری" لقب گرفته است. در هردو بار این لقب نه از حانب کدام لویه جرگه و یا حکومات بلکه از جانب مردم و هوا خواهان شان به ایشان بخشیده شد. این لقب را ایشان نه در زمان حیات شان بلکه بعد از مرگ یا شهادت خود نصیب شدند. باز ایشان را هیچ کس بنام بابا یا بابهء ملت خطاب نمیکند،بلکه صرف میگویند : "احمدشاه بابا" یا "بابه مزاری". این القاب بیشتر بخاطر احترام به کارنامه های ایشان از طرف دوستان وهواخواهان شان بدانها تفویض گردیده است وهیچ نوع صبغهء رسمی ، دولتی و ملی نیز ندارد. بنظر من هردوی ایشان سزاوار چنین لقبی نیز هستند.

احمد شاه درانی بانی افغانستان کنونی است. او با مهارت توانست قبایل گونه گون افغان را متحد سازد و کانفدریشن این قبایل را بسازد، دامنه حکومت خود را از ساحهء قبایل پشتون به سرتاسر خراسان گسترش دهد وامپراطوری بزرگی به وسعت امپراطوری سلطان محمود غزنوی را دوباره ایجاد کند که دامنه اش تا نیم قارهء هند میرسید. حالا که امپراطوری او با قتل وغارت سرزمینهای بیگانه و غیر مسلمان بخصوص هندوها یکجا بود، نه مورد تائید من است و نه مورد توجه این مقال.

عبدالعلی مزاری نیز یکی از مبارزین و مجاهدین نامدار کشور و بخصوص جامعهء هزاره افغانستان است که شعار عدالت ملی و مذهبی را بلند کرد و درین راه تا پای جان پیشرفت.

اما ظاهر خان، نادر خان، هاشم خان و در مجموع خانوادهء سلطان محمد خان چه شاهکاری انجام داده اند که ظاهرشاه بدین لقب بزرگ مفتخر میگردد؟

به شهادت تاریخ سلطان محمد خان جد ظاهر خان اولین کسی است که پشاور و مناطق پشتونخوا آنطرف سرحد کنونی را به سکها سپرد و زمینهء جدایی بخش بزرگی از کشور را مساعد ساخت. نادر خان که در دیره دون و تحت نظارت و تربیهء انگلیسها بزرگ شده بود با رهنمایی انگلیس واستفاده از روحانیون کمپنی هند شرقی برای سرنگونی حکومت شاه امان الله خان توطئه چینی کرد و بعد ازسقوط حکومت امیر امان الله باخدعه و نیرنگ و بعنوان آنکه میخواهد تاج و تخت را به وارث اصلی اش( امیر امان الله) باز گرداند وارد مناطق قبایلی شد، ولی زمانیکه کابل را بعد از نیرنگها و مهر کردن به قرآن فتح کرد، تخت تاج را خودغصب نمود.

نادر خان و برادرانش چون هاشم خان ، شاه ولی خان ، شاه محمود خان و دیگران شان سمبول مزدوری به بیگانگان وعا مل خشونت علیه اقوام ، قتل عام آنها، دروغ گویی، خساست، نامردی، نمک ناشناسی، عهد شکنی، نفاق عمومی و بیدادگری و دیکتاتور منشی در کشور اند.

ظاهر خان باوجودیکه مانند احفاد خود قصاب نبود ولی بیکارگی، خوشگذرانی، زنبارگی و بی ابتکاری از خصایل اویند. او در حدود چهل سال حکومت خود سنگی را بالای سنگ نگذاشت. اگر دورهء بنام دههء دموکراسی در کشور شهرت یافت، نه از ابتکار و طینت دموکراسی خواهانهء او، بلکه ناشی از خواست زمان بود و حتی این خود ظاهر خان بود که باعدم توشیح قوانین و مقررات مشروطه بر دموکراسی نوپا در کشور پشت پا زد و زمینهء کودتاها، دیکتاتوری های بعدی و حتی اشغال کشور را مهیا ساخت. اگر درین مقطع زمان چند شاهراه ویا فارم زراعتی و فابریکهء کوچکِ در کشور تاسیس شد، ابتکار آن بدست سردار محمد داود خان بود وافتخار آن نیز (باهمه خودخواهی،دیکتاتور مشربی و روان قبیله گرایانه اش) به شهید محمد داود خان میرسد.

در زمان جهاد، ظاهر خان و طرفدارانش نه تنها در جهاد شرکت نکردند، بلکه حتی یک یالله و خیر هم نگفتند.

در زمان مقاومت و اشغال کشور توسط ملیشای پاکستان و طالبان، ظاهرخان نه تنها به نیروهای مقاومت نپیوست بلکه ازین اجیران پاکستان والقاعده حمایت کرد و فتح مزارشریف توسط طالبان را برایشان مبارک گفت و بدینطریق خود را در جنایات ایشان شریک ساخت.

بعد از آنکه طالبان این فزند نا مشروع" بل- بینظیر" * از والد خود اطاعت نکرد و امریکا بعد از حوادث یازدهم سپتامبر مجبور شد تا هیولایی را که بدست خود ساخته بود، از سر راه بردارد، باز سروکلهء ظاهر خان مثل کرگسی بر فضای مردگان وجان باختگان مقاومت، بعد از حدود سه دهه خواب راحت در لانه اش در روم، ظاهر گردید. تا باز بر گردهء ملت سوار گردد و سلطنت خانوادگی از دست رفته را که انگلیسها به پدرش بخشیده بودند، او آنرا دوباره توسط امریکائیها به چنگ آرد، ولی غافل از انکه حریف جوانتر و کارآتری در کمین بود.

در کانفرانس بن آقای کرزی منحیث رئیس ادارهء انتقالی توسط یار همتبارش آقای خلیلزاد بر کشور تحمیل میگردد واو نیز بخاطر آنکه خاطر ولینعمت خانوادگی خود راپاس داشته باشد، لقب بزرگ"بابای ملت" رابه مرد حقیریکه از سلامت روانی نیز برخوردار نیست، از کیسهء ملت هاتم بخشی میکند.

واما ظاهرخان و خانواده اش امروز در کابل مصروف چه کاری هستند؟

ظاهر خان، اولاده و اقاربش که اکنون از برگشت کشور به نظام سلطنتی به اصطلاح میراث خانوادگی خود نا امید شده اند، دفتر معاملات باز کرده اند و قرار معلومات موثق در شهر کابل بفروش ده ها منزل رهایشی واز جمله قصرهای نمبر هفت و هشت دست زده اند.

در کابل آوازه بود که مقر ریاست شورای وزیران ومقر ریاست امنیت دولتی سابق که در زمان صدارت سلطانعلی کشتمند و حکومت دوکتور نجیب الله ساخته شده بودند، چون این تعمیرها در محوطه صدارت اند و این محوطه را ظاهرخان زمین و مالکیت شخصی خود میداند، به مقامات دولتی و از جمله به کرزی گفته است که باید یا این قصرها را در بدل قیمت ناچیزی به اختیار خانوادء سلطنتی قرار بدهند(تا انرا دوباره به قیمت گزاف بفروشند) و یا تعمیرهای خود را تخریب نموده و زمین آنرا که به شاه مربوط است به او مسترد نمایند. همچنان این آوازه نیز گرم بود که شاه میخواهد قصر ریاست جمهوری ( ارگ شاهی قبلی) را نیز بالای دولت ( کرزی) بفروش برسانند. در حالیکه به همه هویدا است که این قصر نه در زمان ظاهرو نه در زمان پدرش بلکه در زمان عبدالرحمن خان و شاهان قبلی آباد گردیده است.

قرار گفتهء یک کا رشناس امور ملکیتها در شاروالی (شهرداری) کابل که منحیث انجنیر کار میکند، بیش از دوسوم زمینهائ شهر و اطراف کابل و تعمیرهای شهر نو کایل به خانوادهء سلطنتی و اقارب ایشان مربوط اند. خانوادهء نادر خان و وابستگان ایشان علاوه برآنکه بهترین زمین های مردم و زمینهای وقفی و دولتی را در زمان زمامداری خود در کابل و ولایات کشور جبرآ غصب و غیرقانونی بنام خود قباله نموده اند.

هکذا نادر خان ، بعد از کودتا و دسیسه های سیاه در غصب تاج و تخت، تمام مالکیت ( سرای ، زمین دارایی ، جایداد و ساختمانهای شخصی ) خانواده شاه امان الله خان ، تمام دوستان، بزرگان و وابستگان دستگاه دولت مترقی ایشان و بالخصوص ملکیتهای خانواده ی چرخی و شاه محمد ولیخان دروازی و دیگران را که مالکان انها را قبلا اعدام نموده بود، غصب تصاحب و بنام خود و اعضای خانواده خود قباله کرده بود .

حالا ظاهرشاه و اقاربش قسمت اعظم این زمینها را طی دوسال اخیر یا بفروش رسانیده و یا در حال بفروش رسانیدن آنهاست و پول آنرا به حسابهای خود در بانکهای خارج میفرستد،. زمینهای اطراف قصر دارالامان، چهل ستون، چندالبایی پغمان، چاردهی ، کاریز میر و... از همین جمله اند.

نمیدانم حکومت فعلی افغانستان و شخص آقای کرزی درین معاملهء کلان پولی شریک اند و یا اینکه حق السکوت کنفرانس بن را به ظاهر خان میپردازند. در غیر آن هر آدم عادی وعامی هم میداند که این عملکرد خانوادهء ظاهرخان هم عمل غیر قانونی است و هم عمل غیر شرعی. بنا بر چند دلیل سادهء ذیل:

اولآ اینکه مالکیت خانوادهء سلطنتی در 1357 بعد از کودتای ثور توسط شورای انقلابی رژیم آنوقت مصادره و دولتی اعلان گردیدند. اگر سایر اتباع کشور که در زمان رژیم کودتایی و اشغال کشور توسط نیروهای شوروی ، وهم در حکومتهای مجاهدین و طالبان به خاطر حفظ جان خود به خارج مهاجرت نموده بودند و اینک بعد از سقوط رژیم طالبان دوباره بوطن برمیگردند و ملکیت خود را تصاحب مینمایند؛ مسلماً آنها قانونآ چنین حقی را دارند. چون در رژیمهای قبل از حکومت فعلی ،ایشان سلب مالکیت نشده بودند و یا به عباره دیگر ملکیتهای ایشان به اساس کدام فرمان خاص یا مصوبه ی حکومتهای وقت، ضبط نشده و مصادره و دولتی نگردیده بود.

ملکیتهای این کتگوری افراد بخاطر آنکه توسط افراد دیگری تصاحب نگردند، به اصطلاح انزمان "تحت تامین دولت" قرار گرفته بودند. بصورت طبیعی هر زمانیکه بوطن برمیگردند حق دارند تا ملکیت خود را تسلیم شوند ویا آنرا چون مالک واقعی تصاحب نمایند. این در حالیست که ملکیتهای خانوادهء شاهی مطابق به فرمان و فیصلهء شورای انقلابی ( بالاترین مرجع دولتی و تصمیم گیری آنوقت) مصادره و ملی( مالکیت دولت) اعلان گردیده اند. حالا این فیصله و فرمان عادلانه بوده یانه مسئلهء دیگریست که درینجا مورد بحث مانیست. اگر قرار باشد که این مالکیتها دوباره به خانوادهء شاهی برگردانیده شوند لازم است تا مرجع مماثل در دولت فعلی طی یک فرمان یا مصوبهء خود فرمان حکومتهای قبلی را ملغا قرار داده و فیصلهء استرداد دوبارهء این ملکیها را به خاندان شاهی صادر نماید. چنین ارگان مماثل و صاحب صلاحیت فقط شورای ملی کشور میتواند باشد و بس، که هنوز تشکیل نگردیده است. لذا حکم استرداد دوبارهء ملکیهتای خانواده ظاهرشاه، به ایشان توسط هرشخص و یا مقامی که صورت گرفته باشد، غیرقانونی ویک معامله آشکار است.

ثانیا این مسئله نیز از نقطه نظر حقوقی و شرعی قابل دقت است که، اکثریت مطلق ملکیتهای خاتوادهء نادر خان مالکیت سایر اتتاع کشور اند ، که در زمان پادشاهی نادر خان و برادران و سپس در دوران پسرش ظاهرخان به زور غصب شده اند. همه مورخین کشور درین امر متفق القول اند که: زمانیکه نادر خان کابل را با حیله و نیرنگ فتح کرد، جایی برای بودباش خود و ملیشیای همرکابش در کابل نداشت و مدت دو هفته و تا انتقال به ارگ را در خانهء یک دوست قبایلی خود سپری نمود. پس سوال درینجاست که این همه ملکیتهای بیشمار را اولادهء نادرخان از کجا کرده اند؟ مسلمآ زمین و ملکیت مردم بیچاره وبیدفاع ویا جایداد های دولتی را غصب نموده و بعدا بنام خود و اعضای خانوادهء خود قباله کرده اند، که خود خلافِ است صریح و جداً قابل بررسی وباز نگری مجدد.

باید یک محکمهء با صلاحیت تشکیل و درین مورد غور نموده و این ملکیتهای غصب شده توسط خانوادهء نادرخان ویا موارد مشابه دیگر را علت شناسی نموده در صورت اثبات واستناد، دوباره به مالکان اصلی شان برگرداند. چون هم از نگاه قانونی و هم از لحاظ شرعی پادشاه، رئیس جمهور یا خلیفه اسلام این حق را ندارد تا ملکیت اتباع و یا دولت را غصب و بنام خود و اقارب خود قباله کند ، به شخص دیگری ببخشد ومالکان اصلی را خلع مالکیت نماید. چنین است اوصاف خانوادهء سلطنتی و شرح ملکیت نیاکان وپدران و شخص محمد ظاهرخان ، دوامدار ترین پادشاه کشور.

آیا مرد حقیری با این اوصاف، شایستگی لقب بزرگ"بابای ملت" را دارد؟ به نظر من هرگز نه!

و آیا زمان آن نیست تا این لقب به مردیکه واقعآ شایستگی آنرا دارد بر گردانیده شود؟



اگر قرار باشد لقب " بابای ملت" به یکی از شاهان و یا حاکمان حال و گذشتهء کشور اعطا گردد؛ درآن صورت به نظر من شاه امان الله خان بیشتر از همه این حق و شایستگی را بنابر دلایل ذیل داشته است :

1- باوجود آنکه امان الله خان از پدر عیاش و فحاش و پدرکلان جبار و آدمخوار بدنیا آمده بود، ولی تحت تآثیر و تربیهء مشروطه خواهان که برخی از انها در دربار حبیب الله و عبدالرحمن حضور داشتند، به مشروطه خواهی روی آورد و به یکی از مدافعین و بنیان گذاران مشروطیت ودموکراسی خواهی در کشور مبدل گردید.

2- او یگانه پادشاه و یا حاکم آزاده از تبار محمد زایی در تاریخ معاصر کشور است که به بیگانگان تعلق نداشت. او همچو یک شخصیت ملی همراه با سایر دوستان، مشاوران و هم قطا رانش بخاطر سربلندی کشور و استقلال سیاسی آن مبارزه و تلاش نمود، تا به کسب استقلال سیاسی کشور وترک اطاعت بیگانه ها نایل گردید.

3- او بانی استقلال و آزادی کشور است.

4- او اولین شاه افغانستان بود که نظام و مناسبات بردگی را در کشور رسمآ ملغا قرار داد.

5- او بانی قانون گزاری در کشور است. چون اولین نظام نامهء دولتی در زمان وی بتصویب رسید.

6- او اولین شاه کشور بود که به کثرت گرایی مذهبی و عقیدتی اعتقاد داشت و اقداماتی معین وروشن ( هرچند ناکام) درین زمینه انجام داد و اجرای مناسک دینی برای همه اتباع کشور را آزاد اعلان کرد.

7- او اولین زمامدار کشور بود که در راه تساوی حقوق زنان با مردان کشور گامهای عملی برداشت.

8- حکومت شاه امان الله خان اولین حکومت در تارخ معاصر کشور بود که در آن تعصب قومی و قبیلوی بسیار کم و به نسبت همان دوره میتوان گفت جود نداشت. به سخن دیگر در حکومت امیر امان الله خان نمایندگان اکثر اقوام کشور در رده های بالایی و رهبری حضور داشتند که میتوان آنرا نوعی ازحکومت مشارکت قومی خواند.

9- نه خود امان الله خان ونه اولادهء وی هیچ نوع محکومیت و یا مجرمیت و حتی بدنامی خاصی در برابر مردم و تاریخ افغانستان ندارند.

با این مقایسه ی گذرا میان شخصیت و عملکرد دو شاه،( باوجود همه کمبودهاییکه بصورت طبیعی در شخصیت امان الله خان نیز وجود داشت و از جمله ناعقبت اندیشی و شتابناکی در کارها، درک نادرست از شرایط انزمان کشور، تقلید کورکورانه از کشور های اروپاییِ، وضع مالیات کمر شکن بر مردم و...) با آنهم امان الله خان شایسته ترین، دموکرات ترین، غیر وابسطه و ملی ترین زعیم بود . او با احساس و خوشنام ترین شاه کشور بود. من بخود حق میدهم تا شاه امان الله خان را منحیث" بابای ملت افغانستان" خطاب واحترام کنم، نه ظاهر خان را.

آیا زمان آن نیست که روشنفکران و منورین کشور برعکس آقای کرزی و حکومت دست نشانده ی امریکا، لقب بزرگ " بابای ملت افغانستان" را به بانی استقلال کشور شاه امان الله خان تفویض کنند؟ اگر در رسمیات ممکن نباشد ، در نوشته ها و مقالات خویش این اقدام را مرعی بدارند، تا نسل آینده کشور بدانند که مادران و پدران روشن ضمیر ایشان در زمانش مخالفت خود را با اعطای لقب بابای ملت به مردک کوچکی چون ظاهر شاه ابراز نموده اند.



وســــــــــــــــــــــلام



م. سـلـطـانـــــپــــور

میزان سال 1384

اکتبر سال 2005



*- منظور از بل کلنگتون و بینظیر بوتو است.



آدرس ایمیلی نویسنده:

msultanpoor@hotmail.com
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد