سخنرانی رهبر شهید - خزان 1371

بسم الله الرحمن الرحیم

خوشوقتم از اینکه شما را در مقرّ فرماندهی مردم هزاره، در پایتخت افغانستان ملاقات می کنم. ‏و این پیروزی را که بعد از 14 سال رنج و فشار به کمک خدا و همت مردم نصیب ما شد به شما ‏تبریک می گویم. این پیروزی مربوط گروه خاص، طایفه خاص، و یا نژاد خاص نیست، بلکه مال ‏ملّت افغانستان است و به همه ی مردم تعلق دارد. این مسأله که ما طی سه صد سال محکوم بودیم ‏در تاریخ افغانستان محو شده بودیم و کسی ما را با هویت هزاره قبول نداشت و هزاره گفتن و هزاره ‏بودن در این مملکت به زعم بعضی ها ننگ بود امروز الحمدلله از بین رفته و مردم ما این افتخار را ‏دارد که با پای برهنه و دست خالی به 14 سال مبارزه آشتی ناپذیر علیه دشمن ادامه داده اند. امروز ‏هیچ فردی ادعا کرده نمی تواند که مناطق ما آزاد نبوده ولایت ما آزاد نبوده و اینها مبارزه نکردند و ‏شهید ندادند؛ ولی با تمام این دستاوردها، هنوز مشکل ما به پایان نرسیده است. زیرا بنا بر شهادت ‏تاریخ مردم افغانستان همیش در ساحه نظامی پیروز بوده ولی از لحاظ سیاسی میدان را باخته است. ‏جنگهای مردم افغانستان علیه انگلیس که در آن روزگار تنها ابرقدرت انحصار در دنیا به شمار می ‏رفت، افتخار آمیز بود. این مردم با شهامت افغانستان بود که انگلیس ها را برای اولین بار شکست داد ‏و بعد از آن دچار شکست های پی در پی شده تا در محدودة انگلستان امروزی قرار گرفت. ابرقدرت ‏دیگری که در اینجا عرض اندام کرد، روس بود. جهان غرب نصف بودجه جهان را برای جلوگیری از ‏توسعه طلبی روسها و رشد مارکسیسم مصرف می نمود. از «50000‏‎ ‎‏»‏‎ ‎اسلحه ی اتمی در جهان، ‏‏«28000» آن مال روسها بود. روسها به اشکال گوناگون نصف دنیا را زیر سیطره ی خود داشتند.‏
مبارزات افتخارآمیز مردم با شهامت افغانستان نه تنها باعث آزادی افغانستان گردید، بلکه نصف ‏جهان را از لوث آنها پاک کرد. اگر دیوار بین آلمان شرق و غرب فرو ریخت در اثر مبارزات مردم ‏افغانستان بود. اگر کشورهای اروپای شرقی به آزادی خود نایل آمدند، در اثر مبارزه ی مردم افغانستان ‏بود. همچنان آزادی کشورهای آسیای مرکزی متأثر از مبارزات قهرمانانه ی مردم ما بود. ولی با همه ‏ی این افتخارات متأسفانه در بخش سیاسی همانطور که در گذشته از مبارزه ی خود بهره گرفته ‏نتوانستند تا یک حکومت مردمی، ملّی و اسلامی تشکیل بدهند، امروز هم در این زمینه، از طرف ‏بعض گروهها و اشخاص سنگ اندازی می شود و به مردم افغانستان حق داده نمی شود تا خود شان ‏دولت خود را تشکیل دهند و در باره آینده ی خود، خودشان تصمیم بگیرند.‏
در مورد مردم هزاره، اکثر از برادران که در خارج از کشور زندگی می کنند دید درست نداشتند. ‏پیش از اینکه کابل فتح شود، آنها می گفتند که هزاره ها جهاد نکردند. منطقه آنها سوق الجیشی بود و ‏بعد از اینکه آزاد شد آنها راحت در آنجا نشستند؛ ولی زمانیکه کابل آزاد شد آنها به چشم سر دیدند ‏که ما جهاد کردیم. ما همه جا هستیم و اکثریت قاطع کابل در دست مردم هزاره است. دیگر کسی ‏نمی تواند بما بگوید ما دو فیصد یا سه فیصد هستیم. حالا که آنها نمی تواند از هویت سیاسی و ‏موجودیت نیرومند نظامی ما انکار کنند، نمی خواهند به اساس نفوس ما، به اساس عدالت و واقعیت ‏که وجود دارد به ما سهم بدهند. بعضی از برادران به اساس طرحهایی که در خارج ریخته می شود، ‏عمل می کنند. و یا توهم گذشته را دارند که بالای ما حساب نکنند و به فکر نادرست شان هزاره ها ‏را از اینجا بردارند. پس در مقابل همه ی مردم هزاره یک راه وجود دارد و آن وحدت و یکپارچگی ‏آنهاست. چه آنهایی که در اروپا هستند، چه آنهایی که در پاکستانند و چه آنهایی که در افغانستان اند. ‏باید یکی شوند، یک حقوق بخواهند و یک هدف داشته باشند. باید آگاه بود که حق داده نمی شود، ‏بلکه حق گرفته می شود. لذا برای حق گرفتن باید آماده بود. زیرا آنهایی که نمی خواهند حق دیگران ‏را بدهند همیش در هراس اند. بر همین اساس است که روسها از ما می ترسند، پاکستانیها می ترسند، ‏غرب می ترسند؛ حتی ایرانی ها هم می ترسند! آنها از ما خدمت می خواهند، جوالی گری می ‏خواهند. اما نمی خواهند از بیست و هشت وزارت خانه، یک وزارت خانه کلیدی برای ما بدهند! ‏برای ما پنج وزارت خانه پیشنهاد شده بود؛ ولی ما گفتیم ما تنها یک وزارت خانه کلیدی می خواهیم. ‏و این مسأله با مسائل و مشکلات زیادی روبرو شد. بالاخره قناعت کردند که وزارت خانه امنیت ملّی ‏را برای ما بدهند. ساعت سه شورای جهاد توافق کردند و ساعت شش شورای رهبری آن وزارت ‏خانه را منحل اعلان کرد! بعد گفتیم اکنون که شما این وزارت خانه را منحل اعلام کردید، وزارت ‏خانه معادلش را برای ما بدهید. امروز آقای ربانی آمدند و گفتند این وزارت خانه از اصل وجود ‏نداشت و ما آن را به ریاست تنزیل دادیم. این بیانگر وضعیت ماست. اما علی رغم همه ی اینها از ‏آنجایی که حزب وحدت متعلق به مردم هزاره است، مصمم است تا از هویت شان دفاع کند.‏
مسأله دیگری را برایتان بگویم. چندی قبل جنگی از طرف اتحاد سیاف بر ما تحمیل شد. نه حق ‏ما در نزد اتحاد بود و نه ما از اتحاد حق دعوا داشتیم. ما در حالیکه با آقای مجددی مذاکره و مفاهمه ‏داشتیم و مشکلات خود را حل می کردیم، آنها بالای ما حمله کردند به این عنوان که ما را از کابل ‏بردارند. حالا که شما اینجا حضور دارید شما را وظیفه می دهیم که از تمام مناطق که در دست حزب ‏وحدت است دیدن کنید و معتقد خواهید شد که منابع خبری یک دهم آن مناطق را انعکاس ندادند.‏
در این جنگ همه به نحوی از انحا شرکت داشتند، شورای نظار که امور امنیت کابل را در دست ‏داشت، یک نفر مسلح ما را ترصُّد کردن نمی گذاشت؛ اما افراد طرف مقابل زمانیکه فرار می کردند، ‏پایگاهشان شورای نظار بود. ولی مردم شما این شهامت را داشت که از خود دفاع کند و درسی به ‏متجاوزان بدهد. باید بگویم که در این شرایط حساس که همه ی مردم نیاز شدید به وحدت و اعمار ‏مجدد کشور دارند، آنها مردم بیگناه را مورد حمله قرار دادند و از یک خانه پنج نفر را به شهادت ‏رساندند. آنها یک منطقه غیر نظامی را که در آنجا هیچ جنگ نشده بود و تمام مردم بی سلاح بود، ‏مورد حمله قرار دادند و هفتصد نفر را اسیر گرفتند. و ما ناگزیر شدیم آنها را گوشمالی بدهیم. و با ‏یک حمله ی کوچک صد نفر تفنگ به دست آنها را اسیر گرفتیم. با اینکه می دانستیم که در تعامل ‏بین المللی بین اسیران نظامی و غیر نظامی فرق بسیار است. امّا ما به خاطر اینکه حُسن نیت خود را ‏در رابطه با حفظ وحدت در افغانستان نشان بدهیم، بدون قید و شرط اسیران غیر نظامی خود را با ‏اسیران نظامی آنها مبادله کردیم. بدین ترتیب از این حادثه سرافراز و پیروز برآمده و از حیثیت، ‏ناموس و حقوق مردم خود دفاع کردیم.‏
توطئه در اینجا تمام نمی شود، شاید جنگهای زیادی بر ما تحمیل شود. برای مثال واقعه ی ‏میدانشهر را که خود تان می دانید، ده بار حزب اسلامی نزد ما نفر فرستاد، شیعه های پاکستان را ‏واسطه کرد. آقای «نقوی» را واسطه کرد تا بین ما و حزب اسلامی میانجیگری کند. خودشان نفر ‏فرستاد و ما هم قبول کردیم و گفتیم شما برای چه با ما جنگ می کنید، ما با این دولت نیستیم و ما با ‏شما جنگ نداریم. از آنجایی که ثلث کابل از ماست ما مجبوریم از مردم خود دفاع کنیم. تا زمانیکه ‏بالای ما حمله نکنید ما با شما جنگ نمی کنیم. نه حق ما پیش شماست نه ما با شما دشمنی داریم؛ ‏لذا ما فیصله کردیم که راههای میدانشهر و غوربند باز شود و اسرای هر دو طرف آزاد شود. تو می ‏توانی از این دولت حق خود را بگیری و ما هم حق خود را می گیریم. وقتیکه هیأت رفت، طی سه ‏چهار جلسه فیصله شد که بدون قید و شرط راهها باز شود. اسرای دو طرف تبادله شود. همان روزی ‏که در میدانشهر جلسه آخری تمام شدِِ، آنها در میدانشهر هشتاد نفر را داخل کردند و 14 نفر از ‏بهترین قوماندانهای ما را که بعضی شان پاهای خود را در جریان انقلاب از دست داده بودند، توسط ‏دو عرب به رگبار بستند. جنگ خانمانسوزی سه روز ادامه پیدا کرد. دیروز تشیع جنازه آنها بود. ما ‏شانزده جوان را در یک ردیف دفن کردیم. من فکر می کنم این توطئه آخرش نیست. ما تا وقتیکه ‏موجودیت داشته باشیم، حیثیت داشته باشیم و هویت داشته باشیم، سر ما توطئه می کنند. این رسالت ‏همه برادران بخصوص آنهایی که در خارج زندگی می کنند است که از هویت مردم خود دفاع کنند و ‏تبلیغات کنند. به حکومت پاکستان تفهیم بکنید که ما دشمن شما نیستیم. ما همان ذهنیت را نسبت به ‏شما داریم که یک مشت مهاجر ما را جا دادید. همان ذهنیت را نسبت به ایران نیز داریم.‏
ولی مسأله مذهبی مسأله جدا است. از نگاه سیاسی یک کشور همسایه، شما هستید، یک کشور ‏همسایه ایران. ما هم از شما ممنون هستیم که یک مشت مهاجر ما را جا دادید و هم از ایران ما این ‏ممنونی را داریم که مهاجرین و مجاهدین ما در کشور شما دفتر داشتند. در چهارده سال انقلاب ‏کمکهایی که از دنیا می آمد برای افغانستان نبود برای جلوگیری از روسها بود. هر دست که از مردم ‏افغانستان علیه روس بلند می شد باید برایش یک کلشنکوف داده می شد. امّا در 14 سال که ما مبارزه ‏کردیم، شما به ما نکردید. نه اینکه ما نیامدیم بلکه مکرّراً هم آمدیم و درخواست کردیم. الان که وطن ‏ما آزاد شده اقلاً این وحشت را نداشته باشید که ما مخالف شما هستیم. ما شما را به عنوان یک ‏همسایه قبول داریم و همسایه ی دوست هم می دانیم. شما برادران اگر می توانید این موضوعات را ‏به آنها تفهیم کنید تا جلو تحریکات آنها گرفته شود و همچنان پشتونها هم به این اندازه تحریک ‏نشوند.‏
ما مردم افغانستانیم هیچ نژادی را نمی خواهیم نفی کنیم. ترکمن است، هزاره است، تاجیک ‏است، افغان است، ایماق است و دیگر اقوام هستند. همه آنها بیایند در این مملکت برادروار زندگی ‏کنند و هر کس به حقوق شان برسند و هر کس در باره ی سرنوشت خودش تصمیم بگیرد. این ‏حرف ما است. اگر کسی بیاید و نژاد خود را حاکم بسازد، دیگران را نفی بکند این فاشیستی است. ‏این خلاف رسوم بین المللی است. بناءً ما تکرار می کنیم ما نیاز به این همبستگی داریم و نیاز به این ‏کمک داریم. ما اگر در افغانستان به حق خود نرسیم و هویت پیدا نکنیم و موقعیت سیاسی خود را ‏تثبیت نکنیم، کسی برای برادران که در خارج پراکنده است ارزشی قایل نمی شود. اگر ریشه و بیخش ‏در اینجا ارزشی داشت شاخه هایش هم ارزشی دارد. لذا یک ضرورت است که برادرها در نظر داشته ‏باشد که اگر کوچکترین غفلت در این زمینه بکنیم باز اسارت سه صد ساله تکرار می شود و سه صد ‏سال دوران تاریخ می خواهد تا بتوانیم چهارده سال جهاد کنیم و یک ابرقدرت را شکست بدهیم و ‏دنیا روی ما حساب بکند و ما حقوق خود را طلب کنیم. در اینجا نباید غفلت کنیم. توجه داشته ‏باشیم، ارتباط داشته باشیم، هماهنگی داشته باشیم. اگر این پیوند را داشته باشیم می توانیم از هویت ‏آینده ی خود دفاع کنیم.‏
احزاب و جریاناتی که در گذشته وجود داشتند، امروز همه در وحدت یکجا شده اند. من ‏معتقدم که همه ی آنها در نهاد خود برای محرومیت مردم ما یک هدف با الفاظ مختلف داشتند. آن ‏مثلی که می گویند سه نفر ترک و عرب و فارس بودند. هر سه اش به سه زبان انگور می خواستند. ‏اما زبان یکدیگر را نمی دانستند. ما هم در قالب های مختلف یک چیز می خواستیم و آن نجات ‏هزاره جات. بیایید این قالبها را بشکنیم و آن هدف را دنبال کنیم. و اگر ما به بیخ و ریشه خود آب ‏رساندیم که خشک نشود بطور طبیعی شاخه اش هم برگ می کند و هم گل می کند و چیزهای ‏طبیعی ببار می آورد. اگر ریشه آن را یکی با تبر زد نمی تواند شاخه آن سبز شود و آن گل کند. روی ‏این مسأله است که ما باز هم این پیروزی را به شما تبریک می گوییم. فقط تقاضای ما این است که ‏در این شرایط حساس همبستگی و وحدت بیشتری داشته باشید. تا از ثمرات خونی که در این راه ‏داده ایم بهره بردای کنیم و از این اسارت و از این ذلت بیرون بیاییم. هویت واقعی خود را به دست ‏بیاوریم. اگر در اینجا به دست آوردیم در همه نقاط جهان سرافراز هستیم.‏
در رابطه با مسأله آینده چیزی روشن است که از نگاه بین المللی همه روی این مسأله قناعت ‏دارند که حکومت آینده را رأی مردم باید تعیین کند و با هر کس که در این روزها مطرح می سازیم ‏می گویند، خوب اگر مردم شما زیاد بود نفوس شما زیاد بود در آینده مردم برایتان رأی می دهد. ولی ‏ما و شما می دانیم که در کشورهای آسیایی و کلاً در شرق رأی مردم تعیین کننده نیست. قدرتی که ‏در رأس حکومت است تعیین کننده است. یعنی صرف از مردم یک مشروعیت درست می کنند. شما ‏خوب می دانید که در پاکستان قدرت در دست ارتش است. ارتش از هر کس حمایت کرد، او رأی را ‏می برد و از هر کس حمایت نکرد، رأی را می بازد. اگر احیاناً بُرد کودتا می شود. در مدتی که ما ‏سراغ داریم در پاکستان ارتش حکومت کرده، نامش انتخابات هم است. مسأله افغانستان که از لحاظ ‏دموکراسی سیاسی هنوز بپای پاکستان هم نیست. در آنجا این آزادی وجود دارد که هر کس در ‏روزنامه ها نظر خود را گفته می تواند، امّا در افغانستان این مسأله هم نیست. ما در زمان «ظاهر» چهار ‏دوره رأی گیری داشتیم. وکیل در پارلمان می آمدند، از تمام هزاره جات که هر ولسوالی اش یک ‏صدو شصت هزار نفر داشت، سی نفر وکیل می آمد و از جنوبی و مشرقی که نفوس هر ولسوالی اش ‏پانزده هزار نفر بود یک وکیل می آمد. تا دوهزاروهشتصد نفر هم یک وکیل داشت. یکبار که روی ‏موضوعی که در پارلمان طرح شد و فارسی زبانها یکجا شدند اکثریت را در پارلمان تشکیل دادند ‏ولی بلافاصله در دوره دوم هر چه علاقه داری بود به ولسوالی تبدیل شد تا اکثریت را افغانها تشکیل ‏بدهد. اینجاست که باید دقت نموده انتخابات روی چه فرمولی و روی چه قانونی صورت بگیرد. ‏همچنان هر کس که در این شرایط قدرت انتقالی را دارد همان کس در انتخابات تعیین کننده است. ‏لذا ما اگر حال دل خود را به این خوش کنیم که مردم ما زیاد است و طبق نفوس خود رأی می دهیم، ‏مردم ما کلاً مسلح است و در همه جا حالت نظامی دارند و اکثریت مهاجرین ما هنوز در خارج ‏هستند، ما فریب خواهیم خورد. در طول تاریخ گذشته ما برای عسکری نفوس شماری داشتیم، حتی ‏دنبال این مسأله بودند که زن های ما را هم تذکره بدهند ولی در مشرقی و جنوبی مردهایش هم ‏تذکره نداشتند. بنابر این در این شرایط تعیین کننده ما باید همبستگی داشته باشیم وحدت داشته ‏باشیم تا در شرایط دولت موقت همه ملیتها به حقوق شان برسد. تا راه برای یک سرشماری درست ‏هموار شود. تا یک تشکیلات ملکی عادلانه به اساس قانون و رأی مردم ساخته شود و در آینده آن ‏قانون حاکم باشد. لذا مسأله حکومت انتقالی برای گرفتن حقوق ملیت های محرومی که چهارده سال ‏مبارزه کرده اند، یک مسأله حیاتی است و اگر در اینجا غفلت شود باز همان مسأله ولسوالی، علاقه ‏داری، و ولایات را جور می کنند که من یک نمونه ی آن را برای شما ذکر می کنم. در منطقه دره ‏صوف که یک ولسوالی است قبل از انقلاب در زمان «ظاهر» چهل و سه هزار نفوس داشت. ولایتش ‏که مرکز بود هیجده هزار نفر نفوس داشت. آن وقت یک نماینده از ولایت می آمد و یک نماینده از ‏ولسوالی. در کنار این چهل و سه هزار نفر نفوس، یک ولسوالی دیگر از برادران اهل تسنن بود که ‏دوازده هزار باشنده داشت. پس دوازده هزار هم یک رأی داشت و چهل و سه هزار هم یک رأی. ‏بدین لحاظ این مسأله اگر درست نشود، مسأله مشکلی است. ما معتقدیم که در دوره انتقالی هر ‏حسابی که با دیگران می کنند، آن را با ما هم بکنند. ما می گوییم ازدیگران سرشماری نشده و از ما ‏هم نشده. ما حالا 30% که تسامح کنیم 25٪ مردم افغانستان را تشکیل می دهیم و حالا این حق را ‏برای ما بدهند. بعد در آینده زمانی که افغانستان آرام شود و قانون حاکم شود این مسأله به درستی ‏حل می گردد.‏
حزب وحدت معتقد است و اعلان هم کرده که آینده افغانستان توسط یک سیستم فدرالی اداره ‏شود تا هر ملیت احساس کنند که درباره سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. حالا عملاً مناطق در ‏دست مردم است اگر در ایجاد یک دولت فدرالی توافق نشود، اصلاً مرکز در شمال تسلط ندارد. در ‏هرات تسلط ندارد و در هزاره جات تسلط ندارد. هم در آنجا تشکیلات دارند، هم سلاح دارند، هم ‏امکانات دارند و هم وسیله. تنها راه حل که هم افغانستان را از تجزیه نجات می دهد و هم ملیت ها ‏را قانع می سازد و هم حقوق شان را در دستهایشان می دهد، یک سیستم فدرالی در افغانستان است ‏که در آن توافق ملیت ها در نظر گرفته شود، عنعناتش در نظر گرفته شود، و خودشان تصمیم گیر ‏باشند. یک حکومت مرکزی هم داشته باشد. این چطور می شود که این قانون فدرالی برای پاکستان ‏خوب است، برای آلمان خوب است، در هند خوب است، در آمریکا خوب است، وقتی در افغانستان ‏آمد بد می باشد. اینطور نباید باشد.‏
آمریکا که خود را مظهر تمدن و مظهر آزادی می داند، به طور فدرالی اداره می شود. حالا در ‏افغانستان می آید و بر آنست که یک حکومت مرکزی بسازد. این یک چیزی بی منطقی بیش نیست. ‏ملیت هایی که محروم بوده و تحت فشار بوده اگر قانون فدرالی نیاید هیچگونه تضمین وجود ندارد ‏که در آینده قتل عام نمی شوند. در آینده کشته نمی شوند. و در آینده تحت فشار قرار نمی گیرند. ‏تنها اطمینانش اینست که سرنوشتش را خودش باید تعیین کند. ما در طول تاریخ افغانستان، سه چهار ‏بار قتل عام عمومی شده ایم که در دوران عبدالرحمان 65٪ مردم ما از بین رفت. این چطور می شود ‏که ما این را اطمینان بکنیم که یک حکومت مرکزی بوجود بیاید، ما خلع سلاح شویم و دوباره این ‏مسأله تکرار نشود. و کسانیکه در دفعه قبل تجویز کرده بود امروز هم تجویز نکند. لذا تنها راه آرامی ‏در افغانستان و تنها راهی که تجزیه نشود، راهی که ملیتها همبستگی خود را حفظ بکند و تمامیت ‏ارضی افغانستان حفظ شود، ایجاد سیستم فدرالی در افغانستان است. ما طرفدار آن هستیم و آن را ‏اعلان کرده ایم. نه تنها ما این مسأله را می گوییم، غرب هم این را راه حل می داند و شمال افغانستان ‏هم این را می گوید. همه این را می گویند و حکومت خوبی هم است. چون هر کس می تواند هم ‏در مناطق خود تصمیم بگیرد و هم در مملکتش.‏
این تنها راه حل است، منتها این بعد از تثبیت حقوق ملیت ها در دولت عبوری است. یعنی ‏اینکه در دولت عبوری تثبیت شود چه در شورای قیادیش و چه در شورای جهادیش باشد. زیرا ‏همین ها هستند که بعد قانون می سازند و همین ها هستند که بعد تشکیلات مملکت را می سازند و ‏اگر اختیار در دست یک گروه محدود باشد، آن گروه بر اساس منافع خودش این همه را می سازد و ‏بعد یک روز در رأی گیری می گزارند و از 216 وکیل به ما 30 وکیل می دهند. و اسمش را هم ‏دموکراسی می گذارند. اگر جمعیت افغانستان را 21 میلیون حساب کنیم و ثلث آن که 7 میلیون می ‏شود متعلق به ما است. اما با همین 7 میلیون یک ولایت بنام، به دست هزاره نیست. بامیان که تازه ‏ادعا می شود که بنام مردم هزاره است در مرکز همه قومای تاجیک ما هستند. والی و تشکیلات از ‏طرف مرکز تعیین می شد. و ما به سرنوشت خود حاکم نبودیم. ما که ثلث مردم افغانستان را تشکیل ‏می دهیم از 30 ولایت یک ولایت در اختیار ما نیست. این در کجای عدالت است؟ در کجای قانون ‏است؟ به همین جهت ما معتقدیم برادرانی که دل شان به سرنوشت آینده شان می سوزد و به آینده ‏خود فکر می کنند باید در حکومت عبوری حقوق ملیت ها را تثبیت کنند و بعد قانون به توافق هم ‏بسازند.‏
برادرها بعد از 14 سال جهاد در پاکستان رفتند، دولت تشکیل بود، برای جهاد ما توهین بود. ما ‏از برادرهای پاکستان این انتظار را نداشتیم که اینطور با ما برخورد بکنند. درست است امکانات بین ‏المللی را به دلخواه خودشان به هر گروه دادند. ولی درباره سرنوشت یک ملت که 14 سال تمام جهاد ‏کرده و فداکاری کرده چطور می شود بگویند که بعد تصمیمش را می گیریم. این توهین بود و برای ‏آنها که در پاکستان دولت تشکیل دادند توهین بود. اینها عملاً اثبات کردند که فاقد شخصیت جهادی ‏هستند. سال 1367 چیزی معقولی بود که روسها حضور داشتند و دولت باید در خارج تشکیل می ‏شد. امّا بعد از اینکه دولت سقوط کرد چرا ما باید در پاکستان دولت تشکیل بدهیم. چرا در کابل ‏دولت تشکیل نشود. ‏
مردم هزاره در طول تاریخ ثابت کردند که مردم جنگ آور هستند و همچنان در ظرف 14 سال ‏انقلاب هم در صف مجاهدین جهاد کردند. اینکه در طول تاریخ افغانستان یک جنرال برای مردم ‏هزاره نبود، طبیعتاً چنین چیزی نبود که مردم هزاره لیاقت جنرال شدن را ندارند. سیاست اینطور ‏تجویز می کرد که از یک نژاد از مادر جنرال تولد شود و یک مردم دیگر در طول تاریخش یک ‏جنرال نداشته باشد. حالا در اثر لیاقت و شایستگی مردم، ما دارای 34 جنرال می باشیم. پس طبیعت ‏اینطور نیست. سیاست ها است که چنین می کنند که یکی باید پادشاه باشد یکی جنرال باشد، یکی ‏باید خدمتگار و عمله ی این مملکت باشد و در سیاست حق نداشته باشد. در گذشته معمول بود که ‏هر صاحب منصب عسکری از مردم هزاره به عنوان صادقترین مردم خدمتگار انتخاب می نمود و در ‏پهلوی خانواده و ناموس خود می بردند. چطور بود که این مردم برای ناموس اینها صادق بودند ولی ‏برای یک کاتبی صادق نبودند! سیاست اینطور بار آورده بود، طبیعت اینطور نبود. حالا باز هم تأکید ‏می کنم که اصل اساسی و احیای حقوق ملیتها تنها راهش سیستم فدرالی است که باید افغانستان به ‏اساس آن اداره شود. منتها این یک مقدمه ضرورت دارد که آن شرکت در حکومت عبوری است. اگر ‏نمایندگان ملیتهای مختلف در ساختن قوانین دولت فدرالی سهم نداشته باشد باز هم آن قانون طوری ‏تدوین خواهد شد که ملیتها از حقوق خود محروم شوند. و اگر سهم داشته باشند قانونی تدوین ‏خواهد شد که حقوق همه را در نظر بگیرند. در این مسأله موضع حزب وحدت روشن است و شما ‏می توانید از آن دفاع کنید که اگر آزادی و حقوق انسانها ارزش دارد باید برای همه باشد. همین ‏هزاره، همین بلوچ، همین افغان، در پاکستان هم زندگی می کنند. آنجا زیر سیستم فدرالی زندگی می ‏کنند خودشان رأی می دهند، برای خود کرسی تشکیل می دهند قانون می سازند. اما برای افغانستان ‏اینطور نمی شود. هم اکنون افغانستان به شکل فدرالی اداره می شود، بطور مثال مرکز در هرات هیچ ‏گونه تسلطی ندارد، خودش است، تشکیلاتش است، حتی کسی را که هم تکلیف نمی کند. هشت ‏ولایت سمت شمال را «دوستم» اداره می کند و تشکیلات هم دارد. هزاره جات هم همینطور. سئوال ‏اینست که آیا ما بیاییم در مرکز برای همبستگی افغانستان یک حکومت مرکزی تشکیل بدهیم یا ‏ندهیم، اگر توافق کردیم که تشکیل بدهیم تمامیت ارضی افغانستان حفظ می شود، استقلالش حفظ ‏می شود، اگر این را قبول نکردیم عملاً تجزیه است. یعنی سالنگ را می بندند و کسی نمی تواند آن ‏طرف برود. و این به نفع افغانستان نیست. هر کس برای افغانستان فکر می کند باید قانون فدرالی را ‏قبول کند. باید به مردم حق بدهد که خودش برای سرنوشتش تصمیم بگیرد و خودش از خود ‏نمایندگی کند. در خاتمه ما از این احساس که کردید و آمدید تشکر می کنم. و خوش وقت هستم. ‏برای ما زیاد ارزش نداشت، که شما را در پاکستان یا ایران زیارت کنیم. ولی حالا که در پایتخت ‏افغانستان بعد از ،چهارده سال مبارزه شما را زیارت می کنیم برای ما و شما شیرین است. و امیدوارم که به ‏کمک خدا و یاری مردم به آن حق واقعی مان برسیم. ‏
والسلام علیکم و رحمت الله

سخنرانی رهبر شهید - 19 / 3 / 1372

بسم الله الّرحمن الّرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی محمد و آله الطاهرین.
اما بعد قال اﷲ الحکیم، فی فرقان واجب التعظیم:
یا ایُّهاالّرَسولْ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ ِالَیْکَ مِن رّبِکْ وَ اِن لّمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَه
با تشکر از کمیسیون فرهنگی حزب وحدت اسلامی که این مجلس بزرگ را برگزار کردند و با تشکر از شما مردم مظلوم و زجر دیده که با حضور تان این مجلس را زینت بخشیدید. با تشکر از مسئولین حزب وحدت که این مجلس را با حضورشان زینت بخشیدند. اول بار به شما برادران و خواهران و مسئولین عزیز، این عید سعید خُم غدیر را تبریک عرض می کنم. و این روز تاریخی که در اسلام بی نظیر است و برای شیعیان روز تاریخی است. این که برادران لطف کردند که ما باید صحبت کنیم، انتخاب شان انتخاب بجا نبوده است. در این روز تاریخی باید برادر عزیز مان جناب آقای شفق که استاد سخن هست، صحبت می کرد؛ ولی از این که سه چهار جلسه پشت سر هم برای ایشان گذاشته بودند و ایشان خسته بودند، برادران مرا وظیفه دادند که چند دقیقة صحبت کنم.
عظمت این روز در جهان اسلام و برای مردم تشیع بسیار مهم است. اهمیتش هم از دو تا آیه قرآن که وجه نزولش دربارة این روز است مشخص می شود. همانطور که برادران و خواهران در مقاله و بیانیه های شان توضیح دادند، بعد از 23 سال بعثت پیامبر گرامی اسلام، بعد از 10 سال هجرت پیامبر گرامی اسلام وقتی که در مکه حضور پیدا کرد، که این حج را حجت الوداع نام گذاشته است. مردمان زیادی با پیامبر در این مسافرت بوده است. تا هفتادهزار جمعیت در این مسافرت همراه پیامبر نوشته است. حج تمام شده است، از مکه برگشته اند، در یک منطقه ای که آن منطقه را غدیر خُم نام می گذارد. آن کسانیکه سعادت داشتند در مکه مشرّف شده است، شاید آنجا را دیده باشند. ولی ما فقط در تاریخ این را خواندیم. متأسفانه موفق نشدیم که از نزدیک ببینیم. اینجا شاید آن محلی است که حجاج اطراف مکه، از این جا که در مکه آمده اند، متفرق می شوند، و راههای مختلفی جدا می شود. در اینجا برای پیامبر گرامی اسلام این آیه ای که تلاوت کردم خدمت شریف شما، نازل می شود. این آیه را وجه نزولش را مفسرین شیعه و سنی نوشته است. فخر رازی صاحب المنار، علامه طباطبایی رحمت الله علیه، همه وجه نزول این آیه را در این روز ذکر کرده اند. در آنجا می گوید: سه بار این آیه برای پیامبر نازل شده است. در این مسافرت که شما آن چیزی که وظیفه دارید تبلیغ کنید و برسانید به مردم. از ذیل آیه هم پیدا است که پیامبر گرامی اسلام یک نوع تشویش داشته است، از اینکه مردم تعداد زیادشان تازه به اسلام جذب شده و تازه سرو سامان پیدا کردند. پیروزی عظیمی هم که بوجود آمده است، مکه فتح شده است، طبیعی است در هر جامعه، پیروزیها یک نوع کشیدگی ها را بوجود می آورد، که جامعة آن روز اسلام هم از این مسأله مستثنی نبوده است. پیامبر را این تشویش که مبادا نفاقی در بین امت اسلامی پدید بیایند، با آن نفاقی که قبل از اسلام میان اقوام و قبایل مکه و مدینه وجود داشت به سبب رحمت الهی توسط پیامبر گرامی اسلام، این نفاقها بدل شده است به محبت و دوستی. لهذا روی این مسأله قوم گرایی و طایفه گرایی این مسایلی که از قبل دامنگیر جامعه بوده و پیامبر با زحمات زیاد این مسأله را رفع کرده است، تشویش داشته از این که این مسأله را ابلاغ کند به مردم.
مفسرین می نویسند این که در اینجا تهدید شده پیامبر گرامی اسلام که اگر شما این را به فعل نمی آورید، یعنی این تبلیغ و این وظیفه ای که دارید اعلان کنید در جامعه اسلامی، مثل این که وظیفة رسالتت را انجام ندادید. این تهدید، تهدید بسیار بزرگی است.
پیامبری که 23 سال زحمت کشیده، قرآن آورده در بین مردم و مردم را با این قرآن آشنا کرده است، در ظرف ده سال چندین جهاد و جنگ پیش آمده که در اکثریت قاطعش خود پیامبر گرامی اسلام حضور داشته است. ولی امروز می گوید: اگر شما این مسأله را ابلاغ نکنید رسالتت را به مردم نرسانیدید. از این آیه و از این تهدید فوق العاده مشخص می شود که نتیجه رسالت پیامبرگرامی اسلام ابلاغ امروز است. این یک مسأله است.
مسأله ای دیگر آیه دیگر است، که باز اکثریت مفسرین از شیعه و سنی این آیه را هم دربارة آن روز وجه نزولش را نوشته است.
اَلیَومْ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی
مفسرین می نویسند بعد از اینکه ولایت حضرت امیر را پیامبر(ص) در این محفل خُم غدیر برای مردم ابلاغ کرد دنبالش این آیة شریفه نازل شد.
این آیه شریفه هم اهمیت مسأله را می رساند و به واضح می گوید: امروز دین شما را تکمیل کردم. و از شما راضی شدم. که در یکی از تفسیرها در ذیل این آیه مفسرین نوشته اند از یکی از علمای یهود است، یا نصاری، تردید از من است می گوید: اگر ما در دین مان یک همچه آیه ای می داشتیم که خدا در آن آیه تصریح می کرد که دین شما دین کامل است، من راضی شدم از شما، ما این روز را بسیار برای دین ما بزرگ حساب می کردیم. لهذا از این جهتی که این دو آیه شریفه که در خدمت تان تلاوت کردم دربارة امروز است. پس امروز بسیار روز مهم است در جهان اسلام. که در امروز بنابر روایتی تاریخ هفتادهزار جعیت از نقاط مختلف جهان اسلام شاید برای امروز که مسلمانها میلیونها شده، هفتاد هزار جمعیت، جمعیت زیادی به حساب نیایند؛ ولی آن روز که صدر اسلام بود، این جمعیت، جمعیت عظیمی بود. همه آمده بعد از اینکه ولایت علی را پیامبر گرامی اسلام برای مردم رساند، سر دستش بالا کرد، مفسرین می نویسند: آنقدر حضرت امیر را پیامبر گرامی بالا کرد که سفیدی زیر بغلش برای مردم نمایان شد. اینجا سئوالی پیش می آید، شاید در اینجا دو تا نکته مراعات شده باشد که پیغمبر این کار را کرده است.(صلوات)
یک مسأله که در اینجا از جهاز شتر منبر درست کرده و پیامبر، حضرت امیر را این طور سر دستش بالا کرده است به این حد. یک دلیلش شاید این بوده که جمعیت خیلی زیاد بوده همه باید متوجه شوند.
دلیل دیگرش که تاریخ این مسأله را روشن می کند و هست، و شما خوب می دانید، آن برای این مسأله است، که در آینده کسی خدشه نکند، آن کسی که سر دست علی بالا بود که بود، باید همه ببینند. همه دیدند، همه آمدند، با علی بیعت کردند، آیا این در تاریخ همینطوری که خدا با این اهمیت برای پیامبرش دستور داده و پیامبر عمل کرده، امت عمل کرد برای این؟ نه. این مشکلترین مسأله است در اسلام.
تمام بدبختیها و نفاقی که ایجاد شده و هست که بعضی وقت دشمن هم از این زیاد استفاده می کند، همین نقطه است. دیگر دربارة خدا، پیامبر، مکه، نماز، روزه و هیچ اختلاف نیست. آن چیزی را که می شود در اینجا حساب کرد، اختلاف همین ولایت است.
من معتقدم که بیشتر از این دربارة امروز و عظمت امروز از توانایی ما نیست که صحبت کنیم. همین قدرش کافی است. ولی یک مقدار بیاییم دربارة پیروان این ولایت، پیروان این شخصیت و علی صحبت کنیم. که این چه عظمتی است برای شیعه، طبق این دو تا آیه شریفه عظمت بزرگی اسلام بود؛ ولی اختصاص پیدا کرد برای شیعیان.
شیعیان علی این افتخار بزرگ را در تاریخ و جهان اسلام دارد که بهای سنگینی را پرداخته است. لهذا برای علی صحبت کردن و برای روز تاریخی ولایت صحبت کردن، از توان ما نیست. نویسندگان شیعه و سنی، کافر و مسلمان، در این دوباره کتابهای فراوانی نوشته اند؛ ولی بیاییم دربارة جنگ اخیر که مال شیعیان علی است، و وضعیت فعلی کشور و افغانستان صحبت کنیم.
شاید این مسأله برای شما مردمی که فشار این مسأله را دیدید، به عنوان پیروی از این روز و شخصیت علی، ده تا جنگ علیه شما تحمیل شده است. برای عامل این جنگها، انگیزه هایش و آغازش چطور می شود، و ختمش در کجا خواهد بود، چیزهایی که می دانیم شما را در جریان بگذاریم خوب است.
در ده جنگی که سر شما تحمیل شده است، مسلماً قسمت عمده اش و آن چیزی که باعث شده که سر شما این جنگها تحمیل شود، پیرو بودن از علی علت اساسی است.
اما قضیة افشار، در این جنگها، جنگی که بسیار شما را داغدار کرده است و تاریخ افغانستان را لکه دار، مسأله افشار است.
یک مختصر توضیح می دهم دربارة جنگ افشار، بعد علل و عامل جنگ اخیر را برای تان توضیح میدهم.
در جنگ افشار، یک وقت دیگر در جلسه برای شما و وعده دادم که عاملین این خیانت را برای شما مردم روشن کنم.
عملی که در این جنگ و این مسأله افشار پیش آمد، آن فجایعی را که به عنوان قبیحترین عمل انجام داده آن مربوط به دشمن است. شما خودتان از ما بیشتر لمس کردید و می دانید؛ ولی اینی که به شما خیانت کرده، سنگرها را معامله کرده، در این مسأله چقدر دستگیر شده و چقدر مانده، اینهایش یک مقدار مسائلی است که برای شما معلوماتش خوب است.
. به وساطت تعدادی از هموطنان ما و شما که صلاح نیست این را روشن کنیم، وزارت دفاع روی افشار وارد معامله می شود، سر چهار تا قوماندانی که در دور افشار و کوه افشار و جزوتامهایی که در آنجا مستقر بودند، اینها نیرو داشتند. دوصدمیلیون برای چهار قومندان توزیع می کند. هر قومندان پنجاه میلیون. باقی قوماندانهایی که در آنجا، در افشار نبودند، جاهای دیگر بودند برای آنها یک میلیون و پنجاه هزار تخصیص می دهد. کسی که این دوصد میلیون را می آورد به قوماندانها تحویل می دهد برای رساندنش، بیست میلیون برای اینها می دهد.
برنامه اش همین است که شما دیگر جزوتام حزب وحدت نیستید. تحت قومنده وزارت دفاع هستید. جنگی که از طرف اتحاد و شورای نظار پیش می آید، نجنگید. عقب نشینی کنید.
در این رابطه تقریباً می شود اکثریت قاطع اینها را گرفتیم. نوار هم پر شده از اعترافاتش. یکی دو سه نفر مانده که تا حالا نگرفتیم. دو نفری از اینها در خدمت شما مردم محکومیتش خوانده شد و به جزای اعمالش رسانده شد. سه چهار تای دیگرش پرونده اش تکمیل است؛ ولی آن هیأتی را که از طرف شورای نظارت و شورای تصمیم گیری تعیین شده بود که اینها را بررسی کنند و حکمش را صادر کنند، بعضیهایشان مسافرت رفتند، منتظر آمدن آنها هستیم.
این یک طرف قضیه بود که در آنجا این مسأله پیش آمد و این عمل انجام شد. برای مردم ما بسیار مصیبت سنگین بود، از اینکه آنها چقدر خلاف نزاکت اسلامی و وجدان انسانیش در آنجا برای غیرنظامیها عمل کرده آن را لازم به توضیح نیست.
این یک طرف قضیه بود که در اینجا پیش آمد، ولی آن که در آنجا مهم بود که دشمن هم برای این مسأله برنامه ریزی کرده بود، شکستاندن غرور مردم ما بود. تمام هم و غم دشمن در این بود که غرور مردم ما را بشکند. با این توطئه تا حدی این کار را کرد.
اما جنگ اخیر، که شاید تمام رسانه های خبری دنیا هم گفته باشند و شما هم شاهد بودید که در تاریخ افغانستان بی سابقه بوده این جنگ، این چرا بوجود آمد؟
این جنگ وقتیکه توافقنامة اسلام آباد امضا شد، بعد از توافقنامه و بعد از خانة خدا را زیارت کردن، تعهد سپردند که این تعهد نامه را عمل بکنند، ولی شما دیدید که کارشکنی شروع شده بود و نمی خواست این توافقنامه عمل شود. باز دوباره از طرف قومندانهای جلال آباد، نیروهای جهادی شان که هیأتهای صلح شان در این جلسه حضور دارند، که ما یکبار دیگر از دلسوزی این برادران تشکر کردیم، رفت و آمد شروع شد که رهبران را جمع بکنند برای تطبیق این مسأله و وضعیت سردرگمی که در افغانستان حاکم است، از این بیاورد بیرون. رفتند رهبران در جلال آباد.
در این وقتی که رهبران در جلال آباد رفتند، جناب آقای مسعود، به اصطلاح وزیر دفاع، جنگ را در شمالی شروع کرد. جنگ را که شروع کرد، آنجا عینی مسأله ای که در افشار وارد معامله شده بود، منتهی این معامله اش فرق داشت، اینجا دوصد میلیون معامله کرده بود، در شمالی دوهلیکوپتر پول برده.
یک وقت دیگر هم گفته بودم در خدمت شما کسانی که هم معامله می کنند، چرا از ما را ارزان معامله می کنند، بعد وقتی که اینجا پول را توزیع کردند یک مقدار مردمی شمالی با همین تاکتیک که در افشار عمل کرده بود که شما به جمعیت تسلیم نشوید به شورای نظار تسلیم نشوید به وزارت دفاع و دولت اسلامی تسلیم شوید، با این پول. این مسأله را در شمالی هم گفته بود. اصلی که خانة مصطفی را هم که خراب کرده پول خراب کرده. منتهی آنها برای توجیه عملشان گفتند که ما نه آرم حزب اسلامی را بالا می کنیم نه آرم جمعیت اسلامی را، آرم دولت اسلامی را. اینکه در اینجا پیش آمد، برای آقای مسعود غرور پیش آمده بود. از آنجا فرمان صادر کرده از شمالی، برای قوماندانان اتحاد و قوماندانان شورای نظار که تا من از شمالی بر می گردم، شما منطقة حزب وحدت اسلامی را از غرب کابل پاکسازی کنید.
این فرمانی است که جناب آقای مسعود به وزارت دفاع داده و طبق دستور آقای مسعود در غرب کابل به سرپرستی حاج شیرعلم، قومندان اتحاد اسلامی، صد تا قومندان جمع شدند برای برنامه ریزی جنگ با شما. فرمان آقای مسعود را هم در این جلسه خواندند. از صد تا قومندان همه موافق بود. یک قومندان مخالفت کردند از اتحاد اسلامی، گفتند رهبران جمع شده در جلال آباد و می خواهد حکومت جدید را تشکیل بدهد، مفهومی ندارد که جنگ بکنیم. امروز جلسه به نتیجه نرسید. گفتند جلسة بعدی.
عین فرمان دیگر را جناب آقای مسعود به جنرال مؤمن، قومندان فرقة 70 داد که شما عملیات را از طرف دارالامان هم شروع کنید. و این فرمان که در دست جنرال مؤمن رسید، توسط بی سیم بود که ایشان در مزار بود، از مزار برای قومندانش یا معاونش دستور داد که شما جلسه کنید. تمام جزوتامها را مطلع کنید. طرح عملیات را بریزید.
اینجا به قصد دارالامان قومندانهایی که مربوط شورای نظار بود و مخلص به آقای مؤمن، اینها را جمع کرد و ابلاغ کرد که ما دیگر جزو وزارت دفاع هستیم و تحت فرمان وزیر دفاع حرکت می کنیم، حزب وحدت باید مسأله اش را با وزارت دفاع حل کند. قبل از او نامه های مکرری، ما از مؤمن و جنرال دوستم داشتیم که فرقة 70 مربوط جنبش است. جنبش با شما جنگ ندارد. شما راه تدارکات فرقة 70 را نبندید. شما شاهد این مسأله بودید که نزدیک پنج و شش ماه بود که راه تدارکات فرقة 70 از بالای مناطق حزب وحدت بود.
وقتی که این جلسه انجام شد در اینجا ما بلافاصله در نفر هیأت فرستادیم پیش نمایندة جنرال دوستم در چمن، مسأله را در جریان گذاشتیم که جنرال مؤمن فرمان داده و اینها می خواهند با ما جنگ کنند، شما چه کار می کنید؟
اینها هم تأیید کردند که ما هم این جلسه را خبر داریم. گفت ما این را به جنرال دوستم منتقل می کنیم، نتیجه اش را به شما می گوییم.
دو روز گذشت از این مسأله، پیامی از طرف جنرال دوستم توسط نماینده اش به ما آمد که ما تحت قومنده حزب وحدت هستیم. حزب وحدت هر تصمیمی که بگیرد ما مخالفت نداریم.
باز این مسأله برای ما گُنگ بود. این را برای چه این قدر برای شما توضیح می دهیم. از خاطر اینست که شما تشویش دارید که چرا رابطة حزب وحدت با جنبش خدشه دار شود و چرا جنبش الان به عنوان دوست شما که بودند، دست به یک سری عمل می زند؟ از این خاطر می خواهم توضیح بدهم برای شما در جریان قرار بگیرید که مسائل سرنوشت تان هست.
دوباره ما نفر فرستادیم به نمایندگیش که این حرف جنرال دوستم گُنگ است. ما دو سه تا مسأله را با شما مطرح کردیم، نمی فامیم که جواب کدامش این است.
مسأله این بود که در جلال آباد در کابینه آینده سهم داشته باشید. نمایندة آقای مجددی هم حمایت کرده بود. آقای حکمتیار هم در آنجا گفته بود که باید مشکل از اینها حل شود و با قطع نظر از اینکه اینها در شمال یک واقعیت اند، در کابل هم حضور دارند. تعداد از رهبران به شدت مخالفت کرده بودند، و تعدادی هم سکوت کرده بودند. جناب آقای خلیلی برای ما پیام داده بود که اگر ما از خاطر جنبش پافشاری بکنیم امکان دارد این جلسه شکست بخورد و منجر به جنگ شود مسئوولیتش به دوش ما است. این هم یک قضیه بود.
یک قضیه مسألة دارالامان بود که اینها تصمیم داشتند با ما بجنگند.
مسألة دیگر که از در اینجا باز شود شورای تصمیم گیری وظیفه داده بود، او این بود که اگر جنگ پیش آمد موضع جنبش چیست؟
این سه مسأله بود وقتی که ما منتقل کرده بودیم آقای دوستم در جواب ما این را نوشته بود که ما تحت قومنده حزب وحدت هستیم.
ما دوباره نفر فرستادیم پیش نمایندگیش که سه تا مسأله است. در این سه تا مسأله در کدامش تحت قومنده حزب وحدت هستید؟ مهم از همه همین است که از دارالامان اینها جنگ را شروع می کند، اینها جزو جنبش است یا جزو وزارت دفاع، شما چه می گویید؟
یکی دیگر اینجا باید روشن کنیم که در فرقة 70 که جزو جنبش است از لواهایش، اینجا در نامه نوشت نمایندة آقای دوستم به غوند جنرال اکرم که این از جنبش است و باید تحت قومنده حزب وحدت حرکت بکنی، مداخله به کارهای دیگران نداشته باشی. این نامه هم که دست ما آمد مسئوول غند جنرال اکرم را خواستیم. نامه را برایش دادیم. جلسه ای که در قصر دایر شده بود برایش گفتیم. گفتیم حالا تو چکار می کنی؟ اینها که با ما می جنگد. اینها گفت که ما تابع جنبش هستیم. جنبش که دستور داده ما با شما جنگ نداریم. ما در یکجایی در قصر جمع شده آنجا هستیم. اگر شما ضرورت پیدا کردید که ما با شما کمک بکنیم، کمک می کنیم و الّا با شما جنگ نداریم. در اینجا آنچه شایع شد به من مراجعه کردند این بود که یکی دو تا از افسران فرقة 70 را بچه های ما دور دادند. نمایندة جنرال مؤمن آمد گفت که این نفر را باید ایلا کنید. پیدا کنید.
ما بلافاصله هیأت تعیین کردیم که بروید پسته هارا بگردید، این دو نفر را پیدا کنید. برای عکس العمل این مسأله و بهانه طلبی که داشتند اینها راه دارالامان را بند کردند و نزدیک سیصد، چهارصد نفر مردم ما را گرفتند.
ما به نمایندة مؤمن گفتیم که این حرف، حرف خوبی نیست.ما که اینجا چهار پنج ماه است راه نظامی های شما را بند نکردیم. راه نفرهایی که شما به شورای نظار کمک می کردید، از مواد اعاشوی و تسلیحاتی می بردید، می آوردید، ما به روی خود نیاوردیم به حساب جنبش. شما امروز مردم غیر نظامی ما را می گیرید! چون از قبل دستور آقای مسعود صادر شده بود و مؤمن هم این مسأله را به اجرا می گذاشت. در جواب من گفت که یک سر جزوتامها احساساتی شد. شما باید این نفر را پیدا کنید. در همین وقت بود که موتر اعاشة لوای 70 آمد از شهر، و بچه ها این را دور داده بود. ما نامه دادیم که این موتر را آزاد کنید. ببرد اعاشه اش را. من در جواب نامة مؤمن گفتم که امکان دارد در مقابل این عمل شما، بچه های ما هم احساساتی شود که شما بچه های ما را می گیرید. روی این مبنا که طرح (یک صلوات، اگر راه بدهید همین مهمانها را که بیاید جلو... با تشکر از نماینده های جمهوری اسلامی که در این جلسه شرکت کردند...) بعد در اینجا بود که در طول یک سال گذشته ده تا جنگ که سر ما تحمیل شده بود فقط اینجا را حزب وحدت تصمیم گرفت که برای جلوگیری از حملة اینها، ما عملیات بکنیم. دیگر در نُه تا جنگ دیگر، حزب وحدت تصمیم گیرندة جنگ نبود. دشمن وقتی که حمله می کرد، مجبور بود به دفاع از مردمش.
در اینجا قابل توجه است، نیروهایی که در اینجا متمرکز بود، خود جنرال مؤمن می گفت: در فرقة 70 چهارهزار نیرو مستقر است. و بیش از پنجاه تا تانک داشتند، در ریاست پنج که مربوط شورای نظار بود، بیش از دوصد نفر مستقر بودند. در لوای سه باز بیش از دوصد نفر مستقر بودند. ریاست پنج از نگاه موقعیت، موقعیتی دارد که در زمان نجیب، کودتای تنی را... ولی با یک تعداد از برادران هزاره که در داخل لوای 70 بودند که اینها از قضیة افشار متأثر بودند، اعلان آمادگی کرده بودند که روزی شما سر شورای نظار در این نقطه عمل بکنید ما کمک می کنیم. محدود بود زیاد نبود.
ما در این عملیات دوصد نفر از بچه های حزب وحدت ... باقی نیروها را گفتیم که در جبهه های شان برای حالت دفاعی باشند. بنا بود که این حمله از ساعت سه شب شروع بشود، با نابلدی بچه ها هفت صبح شروع شد. این نیروی عظیم و این سلاح عجیب که در اینجا مستقر بودند، از ساعت هفت تا ساعت دوی بعد از ظهر به اصتکاک... قطع شد (تکبیر شدید حضار)
در این عملیات از بچه های حزب وحدت هفت نفر زخم سطحی برداشتند. شهید نداشتیم. ولی وقتی که لوای 3 آزاد شد، امکانات وسیعی که بود نزدیک بود آن داستان صدر اسلام در اینجا تکرار شود. کسانی را که گذاشته بودیم، برای دفاع و امنیت منطقه، اینها همه را ایلا کرده ریختند برای غنیمت!
ریاست پنج هم عملیات متوقف شد بعد از اینکه مردم به جان غنیمت افتادند. فردایش ریاست پنج فتح شد. دشمن هم شدیدترین حمله را از سیلو، کوته سنگی، دهمزنگ و اینجا شروع کرد. با شدیدترین سلاحهای شان؛ اما آنچیزی که در اینجا به دست مردم ما افتید، بیش از پنجاه تا تانک، چهار پنج تا چلچله، شاید ده تا زیوو و در ریاست پنج، پنجهزار میل سلاح، که دوهزار از آن را، از برادران حزب اسلامی بردند. باقیش هر چه که هزارگی آنجا آمده بودند، آنها هم خیال می کردند که وحدتی است، می گفتند یاالله! بیایید(تکبیر حضار)
در جنگ که در اینجا تمام شد، شاید نزدیکی صد نفر دشمن کشته داشت در این منطقه، آنهایی که تسلیم شدند و متواری شدند و رفتند، نزدیک پانصد نفرند اسیر. که البته دربارة اسیران بعداً صحبت می کنیم.
بعد جنگ شدیدی از طرف دشمن شروع شد با تمام توان. شش بار در دهمزنگ حمله کردند، شما شاهد این مسأله بودید که چلچله را از سرکوه تلویزیون یکبار چهل مرمی را خالی می کردند. چهار بار سر سیلو حمله کردند. در دهمزنگ، روز دوم فکر می کنم که یک مقدار دشمن پیشروی کرد، باز هم برای شما این مسأله توضیحش مفید است که باز به پیروزی نظامی نبودید... باز دو سه تا پُسته ای که جا سازی شده بود و خائن بود، این خیانت را کرد. که باز هم ما اینها را همان روز دستگیر کردیم. و برادران رفتند موقعیتهایشان را پس گرفتند. ده روز این جنگ طول کشید. چند چیز در این جنگ قابل یادآوری است:
یکی فداکاری شما مردم که من معتقدم در تاریخ سیاسی هیچ ملت سابقه ندارد با این اندازه حمایت و پشتیبانی از این جمعیت سیاسی(تکبیر شدید حضار)
خون شما مردم دادید، نان شما مردم دادید، شهید شما دفن کردید! همة این کارها و این فداکاریها را شما کردید! آنی که به اصطلاح آن طرف نامش را دولت گذاشته برای مجروحینش از زندانیها خون می گیرد. مردم ما از طرف شهر که می آیند در این طرف می برند خون می گیرند که تا مریضیهای شان را نجات بدهند! ما در این طرف که بودیم، فقط کمیسیون فرهنگی حزب وحدت یک بیانیه که صادر می کرد از شما ملت فداکار و ایثارگر، مرد و زن در کنار صلیب سرخ صف بسته و خون دادند(تکبیر حضار) من کوچکتر از آن هستم که برای احسان شما، فداکاری شما از شما تشکر کنم. گفتم که تاریخ سابقه ای ندارد. بعد بیاییم با این تصمیمی که دشمن سر از ما و شما ده روز جنگید از زمین و هوا کار گرفت، چقدر تلفات و خسارات ما داشتیم و چقدر دشمن، آن را که رسانه های خبری اعلام کردند که پنج هزار زخمی داشتند آن طرف، از ما از مردم ما آن که زخمی شده و مراجعه کرده با صلیب، هزار نفر بوده اند. یعنی یک پنجم و آن که عمل کرده و نیاز به بستر شده شاید سیصد نفر بوده اند.
صد نفر از مردم و نظامی اینها تلفات داشتیم، طرف چقدر تلفات داشته اند؟ یک و نیم هزار رادیوها اعلام کردند از نظامیهای شان نهصد نفر. جنرالهایی که در شفاخانه بوده اند اعلان کردند که کشته شده اند. در چهارصد بستر که مخصوص نظامیها بود، سیصد و پنجاه نفر مرده در روز پنجم جنگ بود، و بعد از وسایطی که از بین رفت، راپوری که تا به حالا به ما داده چهار تا چلچله از بین رفته و ده تا تانک، دو تا انبار مهمات هم در گرفت.
بعد از قضیة افشار برای آقای مسعود آنچنان غرور پیش آمده بود که برای یک وزیر دفاع شرم است که وزیر دفاع در مقابل یک ملت به جنگ باشد و بعد هم بگوید که اینها وسیلة ثقیله که ندارد. آقای حمیدگل وقتی که به عنوان هیأت آتش بس آمد، این مسأله را به ما گفت که شما نباید جنگ کنید، چون کوهها به دست آقای مسعود است و وسیلة ثقیله هم دارد. چون این حرف را آقای مسعود گفته بود که آقای حمیدگل در اینجا گفت.
خوب بعد از آنکه آمدند این طور جنگیدند، در وزارت دفاع رفتند بررسی کردند، نشستند که چرا با این امکانات و با این غرور سر این مردم ستمدیده موفق نشدیم! خودشان بررسی کردند، این گزارش از جلسة خودشان است. گفتند ما سلاحهای خود را بررسی کرده بودیم. امکانات حزب وحدت را بررسی کرده بودیم؛ جنگ خسته کنندة که در دو سه ماه شبانه مرتب سر حزب وحدت انجام دادیم این را هم بررسی کردیم؛ حمایت مردم حزب وحدت را بررسی نکرده بودیم! این اعتراف دشمن است افتخار شما(تکبیر...)
ولی من هم به شما می گویم هم به آقای مسعود به شما می گویم که هیچوقت از این مسأله غافل نشوید. به آقای مسعود هم می گویم که تو اشتباه کرده ای!
یک چیزی را که آقای مسعود اشتباه کرده بود و بررسی نکرده بود، آن قدرت خدا بود! ما در این جنگ، بعد از آن دلشکستگی مردم ما، لطف الهی را با چشم سر دیدیم. و این آقای مسعود، محاسبه نکرده بود. و به شما مردم هم می گویم که این پیروزی از لطف خدا بود و از دعاها و تکبیرهای شما که من در صحبت قبلی به شما گفتم که درست است مسأله افشار بسیار غمگین است در مسجد پل سوخته یک تعداد از برادران بود صحبت کردم. و هیچوقت فراموش هم نمی کنم. هیچوقت دلم نبود که بعد از آن فاجعه صحبت کنم؛ ولی آنجا برای شما گفتم که یک مقدار این مسأله و این شکست از بی بندوباری... بود، و باید هیچوقت خدا را و قدرت خدا را فراموش نکنیم. هیچ سلاحی هیچ نیرویی در مقابل قدرت خدا هیچ است. اما لطف خدا وقتی که طیاره های بمب افگن آقای مسعود بالا شد که مناطق مسکونی ما را بزند چون هیچوقت او آقای مسعود هنری ندارد به غیر از اینکه مناطق مسکونی را بزند. چهارتا بمب را در قلعة شاده، در دشت برچی انداختند در یک خانه که کسی نبود، بمب منفجر شد خانه از بین رفت. سه تا بمب دیگر در آن خانه ای که نفر موجود بود منفجر نشد. این را غیر از لطف الهی هیچ چیز دیگر نمی شود تصور کرد(تکبیر حضار)
لهذا برای مسعود، می گوییم که تا آن وقتی که مردم ما خدا دارد راه خدا را فراموش نکرده، تو توانایی شکست شان را نداری!(تکبیر)
به شما مردم هم می گویم آن وقت شما پیروزید، سر دشمن موفق هستید که در راه خدا حرکت کنید.
حق شما، حق سیاسی شما، این یک حق الهی است که برای شما داده اند. شما اگر از جمعی در مملکتی حق تان را می خواهید، این حق تان است. حق مسلم تان است و خداوند حمایت تان می کند و هیچوقت قدرت لایزال الهی را فراموش نکنید. غرور برای تان دست ندهد که خداوند تبارک و تعالی با همة لطفش، با همة رحمتش، غرور بیجا را برای بندگانش قبول ندارد.
اینجاست که شما وقتی در مسجد جمع می شدید، ختم می گرفتید، دعا می کردید ما مطمئن بودیم برای اینکه پیروزی از شما است! لهذا این مسأله پیش آمد به این شکل.
یک چیزی که باز در اینجا لازم است برای شما تذکر بدهم، آن اینست که: تبلیغات دشمن باز دوباره اوج گرفته است. باز دوباره همان راهی را در پیش گرفته کهه به افشار پیش گرفته بود. باز پول پخش می کند. باز به نام قوماندانها پول می فرسته، ایادیش تبلیغ می کند که جنگ تعیین و سرنوشت ساز در کابل پیش می آید. که به آن هدف شومشان برسد که شما کابل را تخلیه کنید. این برای این مسأله است.
برای شما مردم می گویم، یکبار دیگر هم گفتم: کابل خانة شما است، غیر از کابل شما جایی ندارید که بروید، با تبلیغات دشمن کابل را تخلیه نکنید، این خواست دشمن است.
شما اگر هزارها نفر مسلح در هزاره جات باشید، کابل را نداشته باشید، شما را کسی برای تان حق قایل نیستند. لهذا تحت تأثیر تبلیغات دشمن قرار نگیرید. هیچ جنگی(برای شما اطمینان می دهم) در کابل تعیین کننده نیست. هر کس سرنوشت افغانستان را می خواهد با جنگ تعیین کند این اشتباه می کند. ده تا جنگ در کابل پیش آمده همه اش برای این مسأله بوده که این فیصله کن است و آخرین جنگ است.
هیچ کس کسی دیگر را حذف نمی تواند، زور همه به یکدیگر معلوم است. این تبلیغات، تبلیغات مُفت است. شما هیچگونه تشویش نداشته باشید.
ما مکرراً برای شما گفتیم و توضیح دادیم که ما هیچوقت جنگ طلب نیستیم، راه حل مسأله افغانستان را جنگ نمی دانیم. لهذا توافقنامه ای اسلام آباد طبق مرضای ما نبود؛ ولی از خاطری که جلو جنگ را گرفته باشیم، امضا کردیم! پایش هم ایستادیم.
توافقنامة جلال آباد باز طبق خواست ملت ما نبود؛ ولی از اینکه این گناه تاریخی در دوش ملت ما واقع نشود، نگویند در آینده ها که حزب وحدت و مردم هزاره مانع صلح و ثبات بود، ما این توافقنامه را نمایندة ما امضا کرد و در پای این امضا هستیم. هر کسی هم در اینجا، فکر می کند که در افغانستان کودتا موفق هست، کودتا در کجا؟ کودتا در جایی است که ارتش منظمی وجود داشته باشد. تسلطی وجود داشته باشد، منطقه ای در اختیار کسی باشد، آقایانی که یک سال حکومت کرده اند، در اینجا عملاً چهار تا پنج حکومت وجود داشته، ده تا جنگ هم کرده است. این کجایش کودتا می کند. کودتا اگر این است که، قصر را بگیرد، ارگ را بگیرد، حالا هم می تواند بدون کودتا برود در همان ارگ بنشیند. این که نیاز به کودتا ندارد. لهذا این تبلیغات، تبلیغات سوء است. بر علاوه ای که در اینجا، یک چیزی دیگر را هم خدمت تان بگویم و ورشن کنم، وقتی که یک کسی در نظامی شکست بخورد، نظامیهایش و مردمش از نگاه روحیه شکست می خورند، سراسیمه می شوند. جناب آقای مسعود تمام توان خود را به خرج گرفت که جنبش را به عنوان هیأت صلح وارد بکند تا فرار نظامیهایش را جلوش را بگیرد.
چهارصد میلیون پول اینجا برای جنبش دادند به عنوان اعاشه و اباطه اش. در هشت ماه نداده بود، حالا چطور شده که در این اخیر حاضر شده که چهارصد میلیون را به عنوان اعاشه و اباطه برای آنها بدهند! دو میلیارد پول هم برای مصارف ولایات شمال فرستاد. فقط برای این مسأله که روحیة نظامیهایش را تقویت کند و مردمش را از آسیب علیهش جلوش را بگیرد. برای اینکه جنبش از اینها حمایت بکند.
من تعجب می کنم از این رهبران! در هیچ جلسه حاضر شده نمی تواند و قانع شده نمی تواند که جنبش را در جلسه بپذیرد؛ ولی با پول، با هیأت فرستادن آن وقت به عنوان خط فاصل از ایشان استفاده می کند. برای مردم ما طبق تبلیغات آنها تشویش خلق شده بود، که جنبش با شورای نظار یکجا می جنگند می آیند.
دیروز معاون آقای دوستم نماینده اش جنرال مجید آمد اینجا و اظهار کرد که ما طرفدار جنگ نیستیم. و به عنوان حایل و هیأت صلح آمدیم. مردم ما با مردم شما به هیچوجه نمی جنگند. از توان ما نیست که ما نیروی نظامی خود را برای جنگ علیه شما بیاوریم. این حرفی بود که خود جنرال آمد و گفت. ما هم به آقای جنرال مجید گفتیم که نه ما، نه حزب اسلامی، هیچکدام ما طرفدار جنگ نیستیم. جنگ را هم راه حل نمی دانیم. ما برای مردم خود یک تعهد داریم، یک تعهد سپردیم که از مردم خود افاع کنیم. اگر کسی سر ما حمله نکند و جنگ نکنند، با هیچکس جنگ نداریم. اگر کسی بیاید سر مردم ما و سر سنگر ما حمله کند، هر کس باشد جواب می گوییم.(تکبیرحضار) این در رابطه با مسأله جنگ بود، جنگ اخیر.
اما در رابطه با اسراء که من گفتم صحبت می کنم، شما مردم خوب می دانید و لمس می کنید، ما هم برای شما این مسأله را می گوییم، به خدا هم سوگند یاد می کنیم، که ما معتقد در این جنگها یا اسیر گرفتن نیستیم. مسلمان چطور می شود در دست مسلمان اسیر باشد! این مفهومی ندارد، این خلاف اسلام است، این خلاف مکتب است و خلاف انسانیت است؛ ولی شرایطی را که افغانستان سر ما تحمیل کرده و ناچاریم، در قضیة افشار، از مردم ما زن و بچه اش، 600 نفر هستند. شما خوب می دانید که از بعض خانه ها سه نفر، از بعض خانه دو نفر. اگر ما می آمدیم عمل بالمثل عمل می کردیم در این منطقه وسیعی را که آزاد کرده بودیم، بیش از چهارهزار نفر را می توانستیم بگیریم؛ ولی ما این کار را نکردیم و نمی کنیم. فقط اسیران نظامی را گرفتیم. متأسفانه با همة مسائلی که تلخیهایی که پیش آمد ما صبر کردیم، تحمل کردیم ولی یک سری برادران دوصد نفر از این اسیران را آزاد کردند بدون اینکه زن و بچة اسیر افشار را در فکرش باشند. مه این برای ما بسیار سخت است. بسیار ناگوار است، همه چیز را می توانستیم تحمل بکنیم؛ ولی این بی تفاوتی برای ما سخت است، مثل زهر این مسأله را قُرت کردیم و قبول کردیم. ولی ما از شما مردم تقاضا می کنیم که به این برادران مراجعه بکنید، بگویید که حالا اینها را آزاد کردید، اقلش برابر همین مقدار نفر نظامی که شما آزاد کردید، زن و بچة آن طرف را هم آزاد بکنید.
آن روزی که آمدند در افشار فاجعه آفریدند، هیچوقت نگفتند در اینجا که اینها وحدتی اند یا بی طرف اند یا وابسته به کدام تنظیم است؛ فقط به عنوان شیعه اینها را اسیر کردند، بالاتر از این مسأله چه که جناب آقای احمدزی وزیر به اصطلاح داخله یکی از بچه های دوازده سالة اسیر ما را می گیرد با سیلی به صورتش می زند که : شما حکومت می خواهید! این بسیار ننگ است و بسیار... تقاضا می کنم زن و بچه ای که در پغمان اسیر است برایش توجه نکند. این مسأله ای بود که خدمت شما مردم لازم بود که توضیح بدهم و بگویم.
و مسألة دیگری که در اینجا هست، باز برای شما لازم است که تذکر بدهم. هیچوقت آن مسألة جنگ سرنوشت کن و تعیین کننده در تبلیغات ... فقط یک چیز را توجه بکنید، آن کسانی که از شما خدای ناخواسته حاضر می شوند که به شما ملت خیانت کند، اینها را شناسایی کنید، دیگر اینها توان غیر از خرید، و خیانت، توان ندارند که بیاید جنگ سرنوشت تعیین کن را جنگ کنند. خودش هم گفته بود که این مردم از آهن کرده قوی است. اگر بیست هزار مرمی ثقیله را ما سر سنگ هم می زدیم سنگها آرد می شد؛ ولی در غرب کابل بیست هزار مرمی ثقیله استعمال کردیم باز هم زنده ماندند. این مسأله ای است که باید متوجه باشید. هر کس می آیند در اینجا تبلیغ می کند که جنبش و شورای نظار همه یکجا جنگ می کنند، اینها پول گرفته، مزدور آن پول است. هر جا این مسأله را می گویند جلوش را بگیرید و بیارید، بسپارید تحقیق بکنید که این عامل است. تا سنگلاخت هم هشتاد میلیون پول فرستادند، ولی ما مطمئنیم که دیگر مردم ما بعد از مسألة افشار اجازه نمی دهند که کسی در سرنوشت شان خیانت بکند.
من از نگاه محاسبه هایی که در شرایط فعلی و نظریات تنظیمها و مسائلی که پیش بینی می کنم، جنگ را پیش بینی نمی کنم. ولی هیچوقت گفته نمی توانم برای از اینکه کسانی که حیاتشان بستگی دارند با جنگ گفته بتوانم که نه اینها دیگر جنگ نمی کنند. این را گفته نمی توانم؛ ولی برای شما این مسأله را می گویم که در افغانستان جنگ تعیین کننده نیست. جنگی را که این سفر سر ما تحمیل کرده اند نه در گذشته این جنگ شدید پیش آمده بود نه در آینده هم کس توان دارد که این جنگ شدید را پیش بیاورد، قدرت خداوند هم پشت سر شما است. مطمئن باشید و صلاح تان نیست که کابل را ترک کنید. به هیچوجه حاضر نشوید برای از این ه از کسی عذر بپذیرید که این باید برود اطراف،نه. سرنوشت تان اینجا گره خورده، خانة تان اینجاست، ناموس تان اینجاست، باید باشید. هر کس هم در این راه پول مصرف می کند، یا قوچاقبری می کنند، بلافاصله در کمیسیون های امنیت خبر بدهید که مصمم است حزب وحدت دستگیر بکند.
از اینکه وقت شما را زیاد گرفتم، زیاد به درازا کشید معذرت می خواهم، از تمام مسئوولین، از برادران عزیز، از مهمانها، تشکر می کنم و معذرت می خواهم که وقت شان را زیاد گرفتم. همینجا مزاحمت را کم می کنم.
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سخنرانی رهبر شهید در جمع مردم مزارشریف

بسم الله الّرحمن الّرحیم
الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسّلام علی سیدنا و نبیّنا محمد و آله الطیّبین الطّاهرین،
واللّعن علی اعدائهم اجمعین.
امّا بعد قال الله الحکیم فی الفرقان الواجب التّعظیم:
انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم
نخست از احساسات پاک مجاهدین و اهالی محترم مزارشریف و مسئولین و کارکنان گرامی این شهر تشکر می کنم زحمت کشیدید، احساسات نشان دادید. بعد، سلام گرم شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی را از بامیان باستان خدمت شما تقدیم مینمایم. به شما مردم که سرنوشت افغانستان را تعیین کردید ارج و احترام خاص قایل هستیم.
فخر می کنیم که شما معنای آیة شریفه را که تلاوت نمودم خوب و عملاً درک کرده باشید، این وضعیتی را که امروز دارید، دو ماه پیش نداشتید، یکسال قبل نداشتید. اگر بگویم چهارده سال پیش نبود، از همین جا است که خداوند متعال در این آیه شریفه برای بندگانش گوشزد می کند و می فرماید که سرنوشت مردم و قومی را تغییر نمی دهد مگر که خود آن مردم و آن قوم سرنوشتش را تغییر دهد. امروز شما مردم قهرمان مزار و کلیة سمت شمال، سبب تغییر و تحولی شدید که جهان اسلام و مسلمین در طول 14 سال مبارزه شما انتظارش را می کشیدند.
جهان مشاهده کرد که در این سرزمین قهرمان پرور دو امپراتوری شکست خورد. دنیا دید آن وقتی که انگلیس آمد سرزمین افغانستان را اشغال کرد، و مردم قهرمان، شجاع و شهید پرور و اسلام دوست و قرآن خواه وقتی که قیام کردند، دنیا حیران بود که در مقابل امپراتوری انگلیس مگر می شود قیام کرد؟ شما وقتی که انگلیس را شکست دادید، هندوستان آزادی گرفت، پاکستان آزاد شد، و بالاخره انگلیس سلطه اش از دنیا جمع شد و رفت در اروپا. امپراتوری دوم قد علم کرد، در دنیا که بسیار وحشتناک بود، هفتاد سال دورخاک روسیه را زنجیر کشیدند و دیوار آهنین درست کردند که دنیا از روسیه و مردم روسیه خبر نداشت و مردم روسیه از تحولات دنیا خبر نداشتند. در هر منطقه ای که ارتش سرخ پا گذاشت و اشغال کرد، دوباره برنگشت، (اگر شما متوجه باشید، نصف دارائی دنیا برای جلوگیری پیشرفت روسها مصرف شد. در تمام دنیا، پنجاه و چند هزار سلاحهای اتمی وجود داشت، بیست و هفت هزارش از روسها بود.) روزی که در این سرزمین پا گذاشتند و اشغال کردند، دنیا مأیوس شده بود از افغانستان و در فکر افغانستان نبودند، برای نجات پاکستان و خلیج فارس و ایران پول مصرف می کردند.
14 سال مجاهدت شما، خون شهدای شما، بازوی پرتوان مجاهدین شما، تغییرات بزرگی را در دنیا بوجود آورد. دیوار برلین شکست، اروپا آزاد شد. در طول هفتاد سال، پنجاه میلیون مسلمان در روسیه اسیر بودند. ما از سرنوشت آنهاخبر نداشتیم، آنها هم از دنیا خبر نداشتند. وقتیکه ایام موسم حج می شد، اینها را نمی گذاشتند که بروند مکه فرائض الهی را انجام دهند. از طرف کشور پهناور روسیه حرکت می کردند تا به طرف دیگر روسیه و سپس بر می گشتند. این مراسم ایام حج شان بود. آری! این برادران ما از سلطه وحشیانة روس آزاد گشتند. شما مثل آن ماهیانی هستید که در بین آب وقتی که بسر می برند و در دریا زیست می کنند، نعمت آب را نمی دانند، شما آنچنان عظمت خلق کردید، آنچنان دنیا را به تحول واداشتید که خودتان درک نکردید؛ ولی دنیا (عظمت) این مسئله را درک کرده است!
امّا در قسمت سرزمین مزارشریف و مردم قهرمان این دیار باستان، عرض نمایم: من یادم هست در سال 1357 وقتی که کودتای ننگین روسها در افغانستان بوقوع پیوست، در تمام دانشگاهها، اردو و همه جا مسلمان بودن جرم محسوب می شد. قرآن خواندن و متدّین بودن گناه به شمار می آمد. همه مأیوس شده بودند، از این کشور فرار می کردند و به خارج می رفتند. در آن وقت در پیشاور عدّه ای دورهم جمع می شدند، دفترکی باز کرده بودند، در واقع از افغانستان در اثر ظلم و جنایت و استبداد خلقیها فرار کرده بودند و در آنجا پناه برده بودند‍؛ ولی به این امید بودند که شاید نسل جوان افغانستان از خدا دور نگشته باشند، و شاید جواب این بی خدایان را بدهند. من مدتی در آنجا بودم و تمام این دفاتری که بوجود آمده بودند، رفتم دیدم و با برادران صحبت نمودم. و در همانجا بود که احوال آمد، شمال سربلند حرکت و قیام نموده است. «درة صوف قهرمان» قیام کرد. دنبالش «چهارکنت» قیام نمود. طولی نکشید که مردم «هزاره جات» در مناطق قهرمان پرور مرکزی در ظرف سه ماه چند ولسوالی را آزاد نمودند. یادم هست، همین افرادی که امروز آمده اند و بر سر سفرة پهن شده نشسته اند، و دیگران را می خواهند نفی کنند، آن روز را فراموش کرده اند. همان روزها در پیشاور برای ما گفتند که «بعد از این انقلاب اسلامی تضمین پیدا کرده است و شکست نمی خورد، چرا برای اینکه مردم شمال و مردم هزاره جات قیام نمودند» من همان روز در جواب آنها خندیدم و گفتم که : در وقتیکه مردم ما با انگلیسها مبارزه کردند و علمدار قیام بودند و این اشغالگران انگلیسی بیگانه را از کشور بیرون راندند، در وقت مبارزات علیه انگلیسها برای مردم ما لقب «غیرت زایی» داده بودند. ولی بعداً وقتی که آمدند حکومت کردند، و بر جان و مال این مردم مسلط شدند، دیگر ما آنروز «غیرت زایی» نبودیم. اتفاقاً آن مسئله امروز هم پیش آمده است. متأسفانه که تاریخ تکرار می شود. شما مردم قهرمان که همه دنیا و کشورهای همسایه از آزادی افغانستان مأیوس شده بودند و طرحی برای آزادی کشور ریختید و به سهولت کشور تان را آزاد نمودید. شما می دانید که آمریکا برای جلوگیری از پیشروی روسها بسیار پول کلان مصرف نموده، سعودیها به خاطر ترس از تهاجم روسها در یک قلم، سی میلیارد دالر که 60 سال بودجه افغانستان می شد، مصرف کردند. و روسهای متجاوز سی و دو میلیارد دالر برای بلعیدن کشور ما مصرف نمودند. بلی جای تعجب نبود، که بعضیها به این نتیجه رسیده بودند که نظامی برد ندارد و اکثراً امید شان این بود که باید سازمان ملل از راه سیاسی مسئله افغانستان را حل کند. همه باور کرده بودند، کشورهای دوست و همسایة ما که 14 سال میزبانان مهاجرین ما بودند اینها قبول نموده بودند که از راه نظامی مسأله افغانستان حل نمی شود.
امّا همانطوریکه آغازگر این انقلاب شمال بود، و جرقه هایش از شمال قهرمان بروز نمود، پیروزی این انقلاب از شمال آغاز شد. تحوّلی پیش آمد، افسران رشید در مقابل نجیب مزدور «نه» گفتند و برای ملّت مسلمان قیام نمودند و در کنار مجاهدین قرار گرفتند و تحوّل عظیم بوجود آمد. این افسران را یکعده می کوبند و به اینها تهمت می زنند که می خواهند افغانستان را تجزیه نمایند. در حقیقت خود آنان که تهمت می زنند دست تشاندگان استعمار هستند و حال می خواهند که افغانستان را دوباره وابسته کنند. آری این قوای مسلّح بودند که در کنار ملّت و مجاهدین قرار گرفتند و یک تغییر برق آسا بوجود آوردند. کلید پیروزی افغانستان، بلخ باستان و مزارشریف و شما قهرمانان شدید. وقتی که این تغییر پیش آمد اینهایی که غافلگیر شده بودند، اینهایی که دنیا را خورده بودند، به افغانستان فکر می کردند که چه وقت بیایند بر سر سفرة پهن شده بنشینند. آمدند و به چیزهایی متشبّث شدند و گفتند که اینها افغانستان را تجزیه می کنند و شروع کردند به این مسأله که اینها ملّی گرایند. تا حال هم این مسأله را نشخوار می نمایند، ولی شما مردم قهرمان و شما مردم مجاهد و شما مردم مؤمن و شما مردم خداجو اثبات کردید که برای اسلام قیام نمودید و برای حکومت اسلامی این قیام را ادامه می دهید. کابل فتح شد. متأسفانه صد تأثر و تأسف که بدور از انتظار بود که این جنگ در کابل واقع شود! برای قدرت طلبی و خود خواهی جنگ براه انداختند! وضع برادران تان، شهریان کابل بسیار بد است!
امّا شما یکبار دیگر شعور سیاسی تان را اثبات کردید. این آرامی، این احساس اسلامی، این نظم و انضباط، افتخار شما است و در افغانستان نمونه هستید؛ ولی وضع کابل بد است. کسانیکه قدرت طلب اند و کسانیکه موجودیت شما را قبول ندارند، کسانیکه شما را از افغانستان نمی دانند، این خودخواهان در هر روز سی الی چهل موشک در کابل می فرستند و مایة شگفتی و تعجب است که پنج وزیر دفاع که در دوران 14 سال حکومت مارکسیستی برای سرکوبی این مردم بودند، امروز آنها جنایتکار نیستند، نجیب مزدور بخشیده می شود و جنایت کار نیست؛ ولی شما مردم قهرمان، جنرالهای عزیز که این تحوّل را بوجود آورده اند اینها بخشیده نمی شوند! اینهایی که امروز از مردم کابل دفاع می کنند، خون می دهند، امّا آقایان سر چوکی و ریاست جور نمی آیند. در حقیقت خود اینها جنایتکار اند. یک چیزی که خدمت شما عرض کنم که در طول تاریخ افغانستان ثابت شده است که مردم افغانستان از نگاه نظامی شکست ناپذیر هستند، که یکی از شخصیت ها و جنگجویان دنیا گفته بود اگر سلاح از آلمان باشد و ارتش از افغانستان، من با دنیا می توانم مقابله کنم. امّا متأسفانه که در وقت مطرح شدن مسائل سیاسی و در وقت تعیین سرنوشت مردم افغانستان ضعیف بوده اند. در گذشته هیچ وقت از جهاد شان بهره و نتیجه نگرفته اند. نوکران غرب وابستگان خارجی را از دروازه بیرون کرده اند؛ ولی از پنجره وارد گردیدند! برای حکومتی که شما کلید این حکومت بودید، شما کلید این پیروزی بودید، در آغازش در آن وقتی که دنیا به حیرت رفته بود که ارتش سرخ در افغانستان آمده مگر می شود که یک روز از این کشور فرار کنند و ذلیلانه بیرون بروند تصوّرش را هم نمی کردند، 14 سال مبارزة مقاوم فکرش را نمی کردند. برای همین بود که همه منتظر حل سیاسی بودند. آری، این پیروزی عظیم را شما به ارمغان آوردید. ولی هوشیار باشید، بیدار باشید، تاریخ در افغانستان تکرار می شود! جلو این مسأله را بگیرید! اگر لحظه ای غفلت کنیم، باز سه صد سال به اسارت و نابودی قرار می گیریم! هر کس هر سیاستمداری هر گروهی بگوید در اینجا در افغانستان کسی پیدا می شود برای اینکه مسأله تجزیه افغانستان را مطرح می کند، مغرض است. مزدور است. مسأله ای است که از خارج برای اتهام زدن است.
ما سرزمین افغانستان را سرزمین مان می دانیم. این خاک را برای آزادیش بیش از یک میلیون شهید دادیم، وجب به وجب از این میهن را دفاع می کنیم و بدین معنی نیست که ما حق نداشته باشیم، ما سرنوشت خود را تعیین نکنیم. اگر بی تفاوت باشیم، اتحاد خود را حفظ نکنیم، می توانند ما را 300 سال دیگر باز حذف کنند، آنوقت برای «جوالی گری» باشیم!!
خیال خامی در سر دارند، امروز مردم قهرمان ما سبب تحولی بزرگ شده اند. جهان را متحول ساخته اند. و باید این مردم محروم حق زندگی کردن، حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و خواهند داشت. روی این مسأله می ایستیم، پا فشاری می کنیم. این افتخار بزرگ برای شما مردم، برای شما جنرالها، برای شما صاحب منصب ها هست که کار کردید، در اینجا وحدت بوجود آوردید. ما این وحدت مردمی و نیروهای جهادی و قوای مسلح را افتخار می دانیم. هماهنگی نمودید، برای مردم امنیت آوردید، بی امنیتی نیست. دنیا باید بداند. بسیاری از شهرهایی که تغییر برای صاحب منصبان پیش آمد و اردو و ارتش شهر را برای مردم تحویل داده بود، دو روز یا چهار روز تجاوز نکردند، بعد چور نمودند، چپاول نمودند. بی امنیتی است، افتضاح است، برای چور کابل دست خالی آمدند. امّا این سرافرازی و این سربلندی و عزّت را مجاهدین مزار، مردم مزار و جنرالان مزار دارند که این امنیت را تأمین نمودند و این قدرت، با این خوبی منتقل شد. باز برای برادران عزیز، مجاهدین عزیز، فرماندهان عزیز، شوراهای ولایت و موسفیدان و مأمورین دوایر توصیه می کنم، تقاضا دارم که امروز روز وحدت، روز هماهنگی، روز عفو، روز گذشت، روز این است که گذشته را نادیده بگیرید، و به کنار هم دست به دست هم دادید که از یک میلیون شهیدی که در راه اسلام دادید، نتیجه بگیرید. شهدایی که برای حکومت اسلامی و عدالت اجتماعی، امنیت و سربلندی مردم افغانستان خون دادند. نه برای قدرت طلبی یک عده ریاست طلب. که در آن طرف مرزها بودند و امروز با کمال تأسف آمدند و دیگران را نفی می کنند، به مردم ما تهمت می زنند. لذا تأکید می کنم که توجه داشته باشید، غفلت نکنید، خدای ناکرده به سرنوشت گذشته دچار نشوید. خدا را باید شکر نماییم و قدر این پیروزی را بدانیم. نشود خدای نخواسته که این عزّت و این سرافرازی در اثر غفلت، به ذلّت و زبونی و بدبختی تبدیل گردد. لذا هوشیار باشید. فقط وحدت و اتحاد تضمین کنندة این پیروزی است. و باید به تمام مسائل سیاسی – اجتماعی سهم بگیرید. همانطوریکه همه از افغانستان هستیم و برای آزادی افغانستان جنگیدیم و سرنوشت افغانستان را باید خودمان تعیین کنیم، نه اینکه سرنوشت میهن ما از آن طرف مرزها و از کشورهای عربی پول توزیع گردد و تعیین شود. ما آینده را خودمان تعیین می کنیم. اگر پول کشورهای عربی چاره ساز می بود، تا حال نتیجه می دادند. برای دولت موقت پیشاور 300 میلیون دالر داده شد و هیچ نتیجه ای نداد.
ما خدای را شکر می کنیم و سپاسگذاریم، روزی بود که این مدرسه بنیانگذاری شد، و ما اینجا زندگی می کردیم. وقتی که ارتش سرخ آمد باور نداشتیم که روزی شود بیاییم آزادانه در این مدرسه با مردم دیدن نماییم. این یک نعمت بزرگ است که اگر لحظه ای غفلت شود و اگر لحظه ای ناشکری شود، امکان دارد خداوند تبارک و تعالی این نعمت بزرگ را از دست ما بگیرد. و این مسأله بسیار عظیم است. شاید روزی که کودتاچیان در اینجا بودند داخل شدن در این جا هم جرم محسوب می شد. ولی امروز این آزادی و این احساس و این جمعیت و این «الله اکبرها» هیچ باور کسی نمی آمد.
برادران! آینده نگر باشید. شما که قیام کردید برای خدا قیام نمودید و تا حکومت اسلامی و عدالت اجتماعی طبق موازین اسلامی تحقق پیدا نکرده، سلاح تان را بزمین نگذارید. تاریخ را ورق بزنید، مردمانی که انگلیس را شکست دادند و این تحول را در دنیا پدید آوردند، کمتر از شما فداکاری نکرده اند. شاید هم بیشتر؛ ولی با مختصر غفلت نتیجه ای نگرفتند. فقط چهره عوض شود، فقط شعارها عوض شد، استعمار همان بود، امروز هم همان است.
بیشتر از این وقت عزیز شما را نمی گیرم و از اینکه روز ناوقت شده و شما هم زحمت کشیدید، شما را بخدای بزرگ می سپارم و از خدای بزرگ برای شما اجر می خواهم و یک بار دیگر از شما تشکر می کنم. و باید تذکر بدهم این احساس پاکی را که نسبت به من حقیر ابراز داشتید، من را اگر خدا و مردم بعنوان یک سرباز قبول کنند و مردم بپذیرند، این برایم افتخار است. از این احساسات و این هیجان و شور و شوق اسلامی تان که احساسات تان برای اسلام است تشکر می کنم.
والسّلام علیکم و رحمت الله و برکاته