افشار، روایت یک بیداد (خاطراتی ازبابه ی جاوید شهدا)

  افشار، روایت یک بیداد (خاطراتی ازبابه ی جاوید شهدا)                                                                                                        درست دوروز قبل از آن وقعه بود که شخصی  بنام "غرنی" ـ صاحب منصب فرقه 8 قرغه ـ به  دفتر آمد. می  گفت: می خواهد " بابه" راه ملاقات کند. پرسیدم چه کارداری؟ اصرار داشت خودِ استاد را بیبند؛ می گفت کاری خیلی مهمی دارد. به استاد خبردادیم. بابه گفت اورا می شناسد ودستور داد   به طرف اتاق ملاقات راهنمای اش کنیم.  نزدیکی های غروب بود. بابه را ملاقات کرد ورفت. پس از رفتن او، بابه گفت دراستقامت های فرقه هشت قرغه ؛ چیمتله؛ بادامباغ  وباغ داود نیروزیاد جابه جا شده است.  قصدحمله دارند. بلا فاصله قوماندنها و گروپ اوپراتیفی را خواست وبه آن ها توضیخ داد که حمله قطعی و وقوع جنگ، حتمی است ودستور داد تا  نیروها، آماده گی وآرایش    
ادامه مطلب ...

سخنرانی رهبر شهید - 3 /12 / 1372

بسم اﷲ الّرحمن الّرحیم

اِنْ تَنْصُرُالله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ (قرآن کریم)‏
با تشکر از شما مردم قهرمان کابل که با حضور تان در این مناسبت قیام سوم حوت یکبار دیگر ‏اثبات کردید که شما برای انقلاب تان و اسلام علاقه دارید و بر خلاف تبلیغات که در سراسر جهان ‏علیه انقلاب اسلامی می شود شما عملاً اثبات کردید که به انقلاب و مناسبت های انقلابی تان دلبند و ‏پایبند و گرویده هستید.‏
و از کمیته فرهنگی حزب وحدت تشکر می کنم که این مجلس را برگزار کردند. تا در رابطه با قیام ‏سوم حوت صحبت شود. و با این شکوه و حضور شما جا داشت که از برادرانی که استاد سخن ‏هستند برای شما سخن می گفت... و از اینکه وقت عزیز تان را می گیرم معذرت می خواهم و چند ‏کلمه از قصه های انقلاب برای شما نقل می کنم به مناسبتی که جلسه برگزار شده است. اگر وقت ‏باقی باشد روی چهار موضوع خدمت شما عزیزان صحبت می کنم.‏
یک مسأله اینجا جا دارد و قبل از اینکه در اصل مطلب وارد شوم برای شما مردم و برای اساتید ‏و برای حضار و برای مجاهدین تبریک بگویم، این روز را که به یادگار شهدای مان و علمای مان و ‏مراکز دینی ما که بی گمان اینجا تعطیل بود و امروز این جلسه برگزار شده، بسیار مفتخر و خوشحالم ‏و بسیار باید هم از شما مردم و هم از مجاهدین قهرمان و سلاح بدوشان و باید بازوان پرتوان شما را ‏ببوسم برای اینکه از این مرکز دینی دفاع کردید و امروز فرصت مساعد شد که جلسه در اینجا برگزار ‏شود. از همینجا تقاضا می کنم از اساتید و آیات عظام که این مرکز دینی را اگر چه دشمن خراب ‏کرده است ولی باید ما آباد نگهداریم. ترمیم کنیم. و مجالس مان را بعد از این در اینجا برگزار کنیم و ‏تقاضای ما اینست که نمازجمعه در آینده در اینجا برگزار شود، تمام آنچه که ما داریم، عزت و شرف ‏و حیثیت ما از مسجد و دینداری مردم ما است که اینجا باید گرم نگهداشته شود. و یکبار دیگر باز ‏هم از زحمات برادران و مجاهد مردان تشکر می کنم، موضوعاتی که باید در اینجا مطرح شود ‏اینستکه می دانید که مسأله سوم حوت است و دو تا مناسبت در این روز نهفته است: یکی سوم ‏حوت سال 1357 است که قیام چهارکنت صورت گرفت و یکی هم سوم حوت 1358 است که قیام ‏مردم قهرمان کابل صورت گرفت این دو تا مناسبت، مناسبت سوم، مناسبت افشار و سئوالات و ‏مسائلی که درباره ی افشار مطرح است و لازم است که شما مردم را در جریان بگذارم. مسأله چهارم، ‏مسأله وضع فعلی مملکت و کابل است که در این رابطه هم صحبت دارم. از اینکه هوا سرد شده ‏است و این مسجد هم در این مدت خرابه بوده و آب داخل شده و ماه روزه است و شما برادران در ‏حال روزه داشتن در اینجا آمده اید، اگر جلسه طولانی می شود معذرت می خواهم و از حضور شما ‏تشکر می کنم.‏
آیه شریفه را که خدمت شما تلاوت کردم خداوند تبارک و تعالی در این آیه شریفه می فرماید ‏که اگر کسانی بیاید، خدا را یاری بکند خدا ِآنها را یاری می کند، گامهای شانرا استوار و محکم قرار ‏می دهد. با این آیه شریفه معتقد هستم که اگر داستان قیام چهارکنت را برای شما بیان کنم خوب ‏تفسیر می شود و این مردم ما در آنوقت که از همه و از تمام جاهها مأیوس شده بود، چطور بیاری ‏خدا شتافتند و مراد از یاری خدا یاری دین خداست و خدا اینها را چطور یاری کرد، داستانیکه وجود ‏دارد این است که در آن وقت من در پاکستان بودم، در 26 دلو، دره صوف قیام کرد، 7 روز بعدش ‏چهارکنت (3 حوت 1357) قیام کرد. این قیام در وقتی صورت گرفت که چهارکنت بسیار سرد شده ‏بود و برف خیلی زیاد بود، علما را اکثراً گرفته بودند دولت مارکسیستی آنوقت. از علما که گذشتند، ‏ریش سفیدان و متنفذین را از یک منطقه کوچک 30 نفر را جمع کردند گرفتند و مردم شروع کردند ‏به قیام. عجیب بود که این مردم وقتیکه قیام کردند شاید در چهارکنت تمام سلاحهای شکاری از 20 ‏الی 30 تا تجاوز نمی کرد. در بین این سلاحهای شکاری که آنجا معروف است به چره ای، یک ‏سلاح 303 بور وجود داشت. مردم با بیل و کلنگ و داس و قیچی و این چیزها آمدند ولسوالی را ‏گرفتند، کسانی که بلد باشد از چهارکنت و از آنجاییکه قیام شروع شده بود تا نزدیکی شهر مزار که ‏بنام «تنگی شادیان» معروف است، 25 کیلومتر فاصله دارد. بعد آمدند تنگی شادیان را گرفتند، ‏حکومت ترسیده بود، تعدادی از علمایی را که در مزار مانده بودند با یک تعداد از ریش سفیدهای ‏مردم شیعه و هزاره را در چهارکنت فرستادند که شما با دولت نمی توانید مقابله کنید باید تسلیم ‏شوید.‏
بعد از اینکه اینها آمدند، مجاهدین از تنگی راه ندادند، با عذر و زاری در پیش قومندانی که آنجا ‏بوده و این نفر (یکی از واسطه ها) در سال 60 این قضیه را خودش صحبت کرد، گفت که اینها ‏حرف شانرا گفتند که ما برای خدا قیام کرده ایم و تکیه ما هم خدا هست و تسلیم نمی شویم. و ما ‏سر مزار هم حمله می کنیم. این عزم مردم بود. اینها (هیأت واسطه) برگشتند. گفت وقتیکه برگشتیم و ‏از تنگی می خواستیم رد شویم، در پایین تنگی نیروهای دولت بود و در تنگی (مردم قیام کرده) اینها ‏پیره می دادند. گفت یک چیز در دست این نفر بود هر چه که دقت کردم که این چه باشد نفهمیدم. ‏این نفر با این اسلحه ی که در دستش بود برای پیره کردن اینجا ایستاده شده بود، گفت ما با اجازه از ‏پیش این پیره دار رد شدیم، گفت دلم طاقت نکرد رفتم کنارش، گفتم برادر همین چیزی که تو با او ‏قیام کرده ای، و آمده ای اینجا ایستاده شدی این را ببینم چیست؟ گفت خیلی زنگ زده بود و دسته ‏هم نداشت. آن مجاهد گفت که این ساطول(ساطور) است. این آدم گفت که من وقتی که از پهلوی ‏اینها گذشته تا در پهلوی نیروهای دولتی نرسیده بودم مرتب گریه می کردم، هیچ آب دیده خود را ‏گرفته نمی توانستم. و تحلیلش این بوده که این مردم برباد شد ولی ما هم هزاره هستیم و شیعه چه ‏بگوییم، گفت تا وقتی که در قوا نرسیده بودم مرتب گریه می کردم، هیچ بحال نبودم، گفتم عجب ‏مردم ما نابود شد. این داستان سال 57 است.‏
در سال 1358 وقتیکه روسها وارد افغانستان شده بودند، من آمدم چهارکنت و بر چهارکنت هم ‏حمله شد. یک چیز هم اینجا خدمت تان بگویم، بعد می رسیم به این مسأله که در چهارکنت در ‏ظرف 3 ماه 17 بار دولت سر همین مردم حمله کرده بود. 17 بار و صدها خانه در همین سردی ‏زمستان آواره بودند. چهارکنت را اگر شما بلد باشید، مخلوط است از تاجیکها و ازبکها و هزاره ها. ‏ولی این قیام اختصاص داشت به مردم شیعه. برادران اهل تسنن که در چهارکنت بودند با دولت ‏همکار بودند و سر اینها حمله کردند و دره صوف هم همین وضع را داشت. 17بار ظرف 3 ماه یعنی ‏مرتب سر اینها حمله شد.‏
سال 58 مردم هفت هزار نفر تهیه شده سر چهارکنت حمله کردند ما هم آنجا بودیم تا سال 58 ‏سلاح مردم غیر از سلاح که از ولسوالی غنیمت گرفته بودند هیچ تغییر نکرده بود. یعنی تا سال 58 ‏هم که یک سال از قیام گذشته بود، یک دانه راکت برای نمونه در چهارکنت نیامده بود، کسی که بلد ‏باشد که راکت ضد تانگ یعنی چه، ولی با هفت هزار نفر در مقابل تانگ سر چهارکنت حمله کردند، ‏روسها در مقابل اینها مقاومت نتوانستند، ولی یک کوه بسیار بالا بود که متأسفانه باز هم از مردم خود ‏ما از اینهائیکه با دولت همکار بود از مزار اینها راه بلد شده بود از بین کوه نیرو را شب در سر کوه ‏رساندند ولی این مردم با همان بیل و کلنگ و قیچی و اینهایش حمله کردند. دوهزار میل سلاح را از ‏همین جنگ گرفتند. 700 نفر هم آنجا کشته شده بود و باقی نفرهای دشمن از کوه پایین شده بود ‏بغل کوه، حالا چقدر نفر از بین رفته بود معلوم نیست. بهر صورت ماشین برمه آورده بودند و همین ‏کوه را برمه کردند. یک و نیم ماه این جنگ طول کشید تانکها برآمد در این کوه. تانکها که برآمد در ‏همین کوه اینهم زمانی است که با کشته شدن تره کی بسیار وحشت داشت. بعد 18 نفر از ریش ‏سفیدهای مزار را دولت فرستاد که با مجاهدین چهارکنت مذاکره بکند که اینها سر مزار حمله نکنند ‏ما در این جنگ ده هزار نفر آواره داشتیم و وقتیکه تانکها برآمد چون ضدتانک هیچ وجود نداشت تا ‏آنجاییکه تانک به سوی کوه رفته می توانست رفته بود و از دره صوف به کمک ما 250 نفر آمده بود ‏ولی در مزار انعکاس پیدا کرده بود که 18000 نفر آمده و 18 نفر از ریش سفیدها را فرستاده بود که ‏مذاکره بکند و توافق شود که اینها تمام چهارکنت را تخلیه بکند و ما سر مزار حمله نکنیم. همان ‏نفری که در روز اول قیام آمده بود که از تنگی گذشته بود تکه آهن را در دست یک مجاهد دیده بود، ‏همین نفر هم در جمله نفرها بود، همین 18 نفر که آمد سلاح که آنروز گرفته شده بود کلاشینکوف ‏خیلی کم بود و کره بین بود و همین ماشین های (دی،پی) 2000 میل سلاح را چهارکنت غنیمت ‏گرفته بود. بعد مذاکره شروع شد در یک جای منطقة تعیین شد همین 2000 نفر که سلاح غنیمتی ‏گرفته همه بدوش است همه با اسپ و الاغ اینها در این دشت آمده از دور بسیار عظیم معلوم می ‏شود، شاید ده هزار نفر، همین نفر آمد اینجا نگاه کرد و گفت که من الان یقین کردم که خدا شما را ‏یاری کرده و شما پیروز می شوید. من خوشحال هستم آنروز شما درست می گفتید و من اشتباه کرده ‏بودم تا مزار گریه کرده رفتم که قوم ما نادان است. تباه شد امروز که شما اینقدر سلاح را گرفتید حالا ‏به شما می گویم که تسلیم نشوید این را من می گویم که مسلماً این قیام برای خدا بوده، برای یاری ‏دین خدا بوده و خدا هم یاری کرده است، این تفسیر این آیه است.‏
من در پاکستان بودم، مسأله دره صوف مطرح شد من در دفتر جمعیت بودم از کابل رفته بودم. ‏نورالله عماد(یکی از افراد برجسته جمعیت) در آنجا‎ ‎‏(دفتر جمعیت) منشی بود. خوب اینها ارتباطاتی ‏داشت ما ارتباط نداشتیم. ارتباطاتی که شمال نداشت همین مصیبت را داشت. گر چه شاهکاری و ‏مسایل زیاد داشته اما در خارج کم منعکس می شد، بهر حال اینها ارتباط داشت برای اینکه دره صوف ‏و چهارکنت قیام کرده، هزاره ها هم قیام کرده آمد در جلسه ی که ما با آقای ربانی بودیم گفت که ‏من برای شما یک بشارت بدهم. آن بشارت این است که این انقلاب تضمین پیدا کرد که شیعه ها و ‏هزاره ها قیام کرده. این حرف از نورالله عماد که شما خوب می شناسید بسیار عجیب بود و حرفی ‏هم که من در آن جا گفتم هم باز عجیب بود. گفتم اگر انقلاب پیروز شد هم همین را گفتید آقای ‏نورالله عماد! خوب است، که نگفت! این مسأله بود که در آنجا یک سال تمام دره صوف و چهارکنت ‏فقط شیعه ها قیام کردند، دیگر کس در این قیام شرکت نکرد ولی یک سری مردم شان دوست ‏داشت، نان می رساند، کمک می کرد، مخفیانه ولی. از نگاه تاریخی برادران نشستند در پاکستان گفتند ‏شیعه ها در انقلاب نقش نداشته یک نمونه است در ظرف سه ماه کل مناطق هزاره جات پاکسازی ‏شد که هیچ جای دیگر به این گستردگی قیام نکرده بود.‏
اما سوم حوت کابل یک ویژگی دارد برای اینکه روسها در 6 جدی 58 آمدند افغانستان را ‏اشغال کردند و شما می دانید که در 3 حوت 1358 مردم قهرمان کابل قیام کرد. 57 روز بعد از ورود ‏ارتش سرخ روسیه. شما باور کنید عظمت این انقلاب و این مردم را. ما خود که در داخل این انقلاب ‏و این مردم هستیم درک نمی کنیم. روزیکه روسها آمده بود برای اشغال افغانستان کل دنیا از ‏افغانستان دست شسته بود، حتی افغانی هاییکه خارج از افغانستان بود، آنچنان وحشت در دنیا حاکم ‏شده بود که افغانستان که رفت، مسأله ایران و مسأله پاکستان چه می شود، چون ارتش سرخ روسیه ‏اثبات کرده بود که در هر جا پایش را می گذاشت در سرزمینی و آن سرزمین را جزء اقمار اتحاد ‏جماهیر شوروی قرار می دهد و بیرون نمی رود. این یک مسأله بود که در دوران حکومت ‏مارکسیستی روس به اثبات رسیده بود. ولی مردم قهرمان ما چه کردند، بعد از 57 روز باز هم در اینجا ‏شیعه ها پیشگام شدند. اول این حرکت از افشار شروع می شود. (و اینکه می آیند چنداول و افشار را ‏می زنند در تاریخ و در زندگی مردم ما ویژگی خاصی دارد) از افشار شروع می شود این حرکت و ‏می آید به زودترین فرصت حوزه پنج را مردم قهرمان خلع سلاح می کند. سر سیلو می آیند. ملی بس ‏را می گیرند، از برچی شروع می شود تا کوته سنگی را می آیند، بعد خیرخانه و چنداول و همه جا. ‏در اینجا من معتقد هستم به اینکه روسها در همان روز با این قیام مردم ما شکست خورده بود. یعنی ‏همان روز مأیوس شده بود که ما در افغانستان مانده نمی توانیم و این قیام آنقدر ارزش داشت که ‏تجارت 14 ساله تعدادی از کسانی که بنام افغانستان کمک جمع کردند، سر منشأ آن همین قیام سوم ‏حوت بود. یعنی دنیا امیدوار شد که مردم افغانستان روسها را قبول ندارد و قیام کرده و نفی می کنند.‏
آنچه که به ما گزارش داده اند، نقش بیشتر را هم در اینجا خواهران انجام دادند. این عجیب بود ‏بعد متأسفانه پس از 14 سال مبارزه و جهاد و زجر و تکلیف تعدادی از رهبران می گویند نصف از ‏جمعیت ما‎ ‎‏(زنان) حق ندارند برای سرنوشت شان حرف بزنند. ولی وقتی اینها در پاکستان و اروپا ‏نشسته بودند، این خواهران قهرمان این حرکت را بوجود آوردند و مردم کابل جوشید. بما گفته اند ‏صحت و سُقم اش را نمی دانم که از خواهران در جاده میوند چادرش را گرفته به سر یک افسر ‏افغانی انداخته بوده و گفته بود تو غیرت افغانیگی ات را فراموش کرده ای. این چادر ما را تو سر ‏بکن و سلاح ات را بده که ما از خود دفاع بکنیم. من معتقد هستم که این حرکت، حرکت سرنوشت ‏ساز بود و ما باید از این روزها تجلیل کنیم و شما حق دارید که در این ماه روزه، در این هوای سرد ‏علاقه نشان بدهید و بیایید برای اینکه آنچه در این انقلاب افتخار است، عزت است و سرافرازی، از ‏قیام 3 حوت کابل و 24 سرطان چنداول است که این افتخار را مردم ما داشته و آن روز برادرها ‏‏(رهبران احزاب) برای این قیام افتخار می کردند و میبالیدند، متأسفانه وقتیکه انقلاب خریدار پیدا کرد ‏و کمک گر، مردم ما را گفتند در این انقلاب نقش ندارد.‏
داستان بامیان را که مردم ما تسخیر کرد با تبر، پیام شان از این کرده عجیب تر است. بعضی ‏نفرها که آنجا پهلوی روسها بودند، این داستان را بما صحبت می کرد که وقتی حمله کردیم سر بامیان ‏با تبر و بیل و کلنگ، سید لم لم آغا شهید شد، خدا روحش را شاد بکند که جنازه اش هنوز پیدا ‏نشده، روسها شکست خورده و رفتند و ...ولی آن نفری که در کنار خود آن روس بوده گفت، آن ‏روسی دست زیر دندان می گرفت می گفت با این مردم نمی شود، این مسایل بود که من معتقد ‏هستم قیام بامیان، چنداول و 3 حوت کابل روسیه را مأیوس کرده بود از این سرزمین. و از همان روز ‏تصمیم گرفته بود که آبرومندانه چه رقم بیرون بروند از اینجا نجات پیدا کنند که در 26 دلو با کمک ‏آمریکا بیرون رفت. این افتخار مردم ما است و ما باید از این روزها تجلیل کنیم.‏
اما در رابطه با مسأله افشار، مسأله افشار واضح و روشن است و ما برای شما مردم وعده داده ‏بودیم برای اینکه این خیانت تاریخی که سر شما پیش آمده عاملین این را بگیریم. این مسأله را به ‏شما وعده داده بودیم. خوشبختانه با این مسأله ما موفق شدیم دو نفر بیشتر از کسانیکه در افشار ‏خیانت کرده و محاکمه نشده باقی نمانده که این دو نفر فراری است و دیگران را کلاً گرفته ایم‎.‎‏ و ‏پرونده های اینها هم تکمیل شده، شورای تصمیم گیری که آنوقت شورای مرکزی در بامیان تشریف ‏داشتند با شورای عالی نظارت کمیسیونی تشکیل داد و این کمیسیون بررسی کرد این مسأله را و ‏پرونده ها تکمیل است و شما مردم افشار هم که در خواست کرده بودید که باید این خیانتی که برای ‏مردم ما تحقق پیدا کرده، اینها مجازات شود و ما هم با شورای مرکزی که صحبت کردیم وعده دادیم ‏که این کار انجام شود، متأسفانه این مسأله نشده. البته این به این معنی نیست که شما برادران و ملت ‏قهرمان تشویش داشته باشید که کسانی باشد که از خائن حمایت بکند این نیست. هیچ کس نه این ‏تصمیم را دارد در حزب وحدت که از خائن حمایت بکند، نه در مقابل خواست شما مردم این توان ‏را دارد. ولی طبیعی است اینهاییکه این خیانت را کرده است باز هم اینها طبعاً پدر دارد، مادر دارد، ‏قوم دارد. دوستی یک چیزی است که آدم روی معیار دوستی، بدی بعضی چیزها را درک نمی تواند. ‏یک پدر و مادر بر فرزندش آنقدر علاقه دارد که کم پیدا می شود که بدی اش را درک کند. لهذا ‏فاجعه ی افشار یک فاجعه ملی است برای مردم ما ولی طبیعی است که پدر و مادر و اقوام اینها ‏وساطت می کنند، پیش بزرگان می روند، پیش شورای مرکزی می روند، طبیعی است که هر کسیکه ‏در قضیه ی جرم بکند یک طرف حکم صادر شود آن ادعایش اینست که من بیگناه هستم. هیچ وقت ‏نمی گوید خیلی کم پیدا شد که یک کس بگوید که بلی من باگناه بودم و خوب است که مرا جزا ‏بدهد این کم پیدا می شود. و لهذا روی این مسأله برادران شورای مرکزی و شورای عالی نظارت ‏گفتند که روی این مسأله پرونده ها یکبار دیگر بازرسی شود و تحقیق بیشتر شود که طبعاً این قضیه ‏که وقتی پیش می آید یک سری نارضایتی هایی هم از طرف فامیل و منطقه اینها بوجود می آید. روی ‏این مسأله تأخیر افتیده و من برای شما در اینجا اطمینان می دهم که کسی حاضر نیست در حزب ‏وحدت که این خائنین ملی را ببخشد و ازش بگذرد. این را مطمئن باشید. (تکبیرحضار) باز هم در ‏این مسأله تشویش دارید و جای ایجاد تشویش می کنید. این را هم ما برای شما اینجا بیان می کنم ‏خدمت شما توضیح می دهم که مطمئن باشید. اینطوری که شایعه پخش می شود اینطوری نیست. ‏شما در جریان این قضیه هستید که بعد از 20 روز سقوط افشار کمیسیون بین جمعیت اسلامی و ‏حزب وحدت تشکیل شد و توافقنامه(8) مادة را امضا کردند که این توافقنامه را هم رادیو در کابل ‏اعلان کردند و هم رادیو دری مشهد. چون این یک اصل است در دنیا، آخر هر جنگ صلح دارد، جز ‏این در دنیا نمی شود، چه دولتی حساب بکنید چه حزبی حساب بکنید، چه منطقه ای حساب بکنید. ‏هر قدر که جنگ باشد، آخرش صلح است. بعد این کمیسیون وقتیکه دایر شد حتی با فتح دارالامان و ‏ریاست پنج هم یا بعدش یا قبل اش این کمیسیون دایر بود قطع نبود.گپ خود را مذاکره خود را می ‏کردیم، می گفتیم ولی جنگ هم پیش آمد. تا وقتیکه جنرال دوستم آمد، نیروی حایل در بین جمعیت ‏و حزب وحدت انداخت. کمیسیون 3 جانبه شد. یک جانب جمعیت اسلامی و یک جانب حزب ‏وحدت، یکی هم از جنبش ملی ـ اسلامی. مذاکرات خود را داشتیم و حرفهای خود را می زدیم. این ‏حادثه که در اینجا اخیراً در کابل پیش آمد قبل از این حوادث مذاکرات جدی شده بود با جمعیت که ‏توافقنامه امضا شده عملی شود. آنها هم جدی این مسأله را می گفتند که باید عمل شود، جنگ پیش ‏آمد، جنگ در هر وقت قضیه در این مسأله و در مذاکرات پای پیش می آید ولی باز دوباره جنگ که ‏پیش آمد، نظارت جنبش ملی ـ اسلامی از این کمیسیون حذف شد. دو جانبه ماند و برای مردم ما ‏چون افشار مهم بود، خواسته اول حزب وحدت این بود که توافقنامه که عمل شود در افشار عمل ‏شود، روی این مسأله کمیسیون جدی شد و آنها گفتند که ما افشار را تخلیه می کنیم. این در شورای ‏مرکزی مطرح شد. شورای مرکزی 15 نفر را از بین خودشان صلاحیت دادند که بروند در این رابطه ‏تصمیم بگیرند که تصمیم از اینها تصمیم شورای مرکزی است. ما در اینجا 15 نفر که رفتیم 3 نفر را ‏هیأت تعیین کردیم برای مذاکره و جدی وقت دادیم حالا که توافقنامه را عمل می کنید وقت و ‏زمانش را مشخص کنید. این تصمیم شورای مرکزی بوده و خواست حزب وحدت بوده، و اگر بیاید ‏کسی که در بین شما القاآتی بکند از اینکه ما هستیم که افشار را بدون جنگ می گیریم و تعدادی این ‏مسأله را قبول ندارد، دروغ می گویند. شما این مسأله را قبول نکنید، اگر کسی هم بیاید اینجا بگوید ‏که نه ما افشار را نمی خواهیم یک تعدادی می خواهد سازش بکنند و اینهم دروغ است. این تصمیم ‏حزب وحدت است و تصمیم شورای مرکزی است و یک توافقنامه از قبل است و این را ما می ‏گیریم هیچ مشکلی هم در آن نمی بینیم. در اینجا کمیسیون که در توافقنامه اولی ما این مسأله درج ‏شده در اینجا که افشار برگردد مردم جبران خسارت شود در 8 ماده افشار و چنداول این مسأله را ‏داریم ولی کمیسیون 3 نفره را که فرستادند برگزیده شورای مرکزی 15 نفر بودند اینها توافقنامه را که ‏امضا کردند آنجا مشخص شده که افشار تخلیه شود و راهی که بین سیلو و افشار است مشترک گرفته ‏شود، علوم تخلیه شود و مراکز نظامی ایکه قبل از جنگ افشار در دست مجاهدین حزب وحدت بوده ‏تخلیه شود. این مسأله که توافق شده این توافقنامه را همین 15 نفر تأیید کرده به شورا ابلاغ شد. ما ‏این را عملش را می خواهیم و آنها قول داده که این مسأله را عمل بکنند. من عین این مسأله را با ‏برادران افشار در مسجد قندهاری ها صحبت کردم نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم. توافقنامه را با ‏شما گفتم و گفتم که نظر حزب وحدت این است که افشار را می گیریم که توافقنامه ما است و شما ‏مردم هم باید موضع تان را روشن کنید که در افشار بر می گردید در خانه تان یا برنمی گردید؟ ‏برادران نشستند در افشار 15 نفر قطعنامه را آوردند بما دادند گفتند که ما موافق هستیم و بر می ‏گردیم. این قضیه است که درباره افشار از این بعدش طی شده و گفته شده هر کس اگر کم و زیاد ‏می کند او را شما نپذیرید و هیچ تشویش هم در اینجا نداشته باشید ما اینجا برای شما اطمینان می ‏دهیم که بحول و کمک الهی و بازوان پرتوان مجاهدین شما برگردید در افشار و ما از شما دفاع می ‏کنیم و هیچ کاری نمی تواند کس با شما بکند‎ ‎‏(تکبیر حضار) و این تعداد نفر شما هم که در آن جا ‏رفته ازش تشویش نداشته باشید. ما این را هم برای شما اطمینان می دهم که به هیچ وجه انشاءالله ‏اول در افشار جنگ پیش نمی آید واگر جنگ پیش بیاید نیروهای شما و فرزندان شما قهرمانانه دفاع ‏می کند... در اینجا فشرده فهرست جنگ گذشته را برای شما می گویم که شما مطمئن باشید برای ‏اینکه ولو 150 نفر شما اضافه هم نشود بچه های شما آنجا در خطر نیست. این درباره افشار برای ‏مردم ما قداست مذهبی دارد. قداست تاریخی دارد و قداست ملی دارد. خواست شان است جای شان ‏است و این فاجعه را هم کسی فراموش نمی کند کسی هم نگفته که مصلحت نیست که از افشار ‏صحبت بکنیم ما با همه ی تنظیم ها سر جنگ نداریم.‏
ما در این جنگ اخیر برای دنیا و برای مردم افغانستان اثبات کردیم که طرفدار جنگ نیستیم و ‏این مسأله را اثبات کردیم که 12 جنگ سر ما و شما تحمیل شده این در پیش خارجی ها هم روشن ‏است پیش شما هم روشن است. پیش مردم کابل هم روشن است که اگر حزب وحدت می خواست ‏انتقام بگیرد و می خواست در اینجا وارد جنگ شود مسلماً در اینجا سیاف و ربانی دیگر در کابل نبود‏‎ ‎‏(تکبیر حضار) و این یک چیز روشن است و ما خواستیم که اثبات بکنیم که ما طرفدار جنگ نیستیم ‏و جنگ را راه حل نمی بینیم. حتی دشمنان ما هم این مسأله را باید اعتراف بکند که بلی چون در یک ‏سال گذشته یا 20 ماه گذشته تبلیغ شده که جنگ طلب حزب وحدت است از همه نوع تضادها برای ‏نابودی شما کار گرفتند، مسأله هزاره را مطرح کردند، مسأله شیعه و سنی را مطرح کردند، مسأله اینکه ‏شما با بیگانه وابسته هستید خارج از مرزهای افغانستان مطرح کردند، در خبرنامه ها کشیدند، در ‏روزنامه ها هم کشیدند در رادیوها گفتند و توطئه کردند و حمله هم کردند ولی شما با این صبر و ‏تحمل تان روی منافع علیای مملکت اثبات کردید در دنیا و افغانستان که طرفدار جنگ نیستید، این ‏افتخار بزرگ است.‏
برای شما داستانی را که می خواهم برای این مسأله خدمت شما بیان کنم بعد از سقوط افشار ‏یک خبرنگار آمد از انگلستان، مجله ی دارد در آنجا، چون انگلیس ها یک وقت در دنیا تسلط داشته ‏از نگاه سیاسی و آنهم همان روش را عمل می کنند که برای ملیت ها و برای هر مذهب خصوصیاتش ‏را دنبال می کند. در نشریات خود منعکس می کنند و برای این مسأله آمده بود که چطور شما در ‏افشار شکست خوردید. من یک نشریه دارم در انگلستان‎ ‎‏ مجله ی است که مخصوصاً حوادث شیعه ‏ها را در دنیا منعکس می کند. چون یک هفته بعد از سقوط افشار بود قضایا آنروز برای ما روشن ‏نبود. اینقدر می دانستم که در افشار یک سری نجنگیدند و فرار کرده، تخلیه کرده و معامله را نمی ‏دانستم. گفت من در 10 ماه گذشته حوادث افغانستان شما را دنبال می کردم در این 6 تا جنگ که سر ‏شما تحمیل شده بود همه این جزئیات را من منعکس کردم و من بلد هستم فقط در این 10 – 9 ماه ‏در افغانستان نیامدم ولی وقتیکه شنیدم شما اینجا شکست خوردید آمدم که علت این را بدانم، این ‏مصاحبه در خانه حاج آقای فدایی بود. آنروز ما در مدرسه بودم... بزرگان برای مصاحبه اینها در منزل ‏می آمدیم من برای این جواب مانده بودم که روشن برایش چه جواب بگویم یعنی یک سری ‏جزئیاتی را که حتی ما بلد نبودیم، یک خبرنگار جزئیات جنگهای گذشته را بما بازگو کرد که کیها ‏علیه شما می جنگید و چه رقم می جنگید و شما شکست نخوردید و برای من تعجب آور بود. برای ‏این مسأله که اینجا شکست خوردید از انگلستان خواستم بیایم شخصاً از شما این مسأله را علتش را ‏باز خواست بکنم، من برایش گفتم که این مسأله را من برای دوماه بعد جواب می گویم از حالا ‏معذرت می خواهم. دلیل هنوز برایم روشن نشده بود، دو ماه بعد جواب می دهم. خوب بعد از اینکه ‏این مسأله روشن شد و این معامله که فتح دارالامان پیش آمد، بعد از فتح دارالامان همین خبرنگار ‏دوباره آمد وگفت که من دنبال سئوال اولی خود آمدم. من بعد قضیه را گفتم که اینطور 4 تا قومندان ‏ما را خریدند و اینقدر پول داده بود و ما اینها را دستگیر کردیم. علت در اینجا بود و بعد جنگ ‏دارالامان را برایش شرح دادم که ما چقدر نفر گذاشته بودیم برای عمل کردن در دارالامان و اینها ‏چقدر اعاشه خورده است و چقدر نیرو موجود بود و در ظرف 7 ساعت دارالامان تصفیه شد. بعد ‏قانع شد و برگشت.‏
حالا ما برای شما فشرده این مسأله را می گویم که در افشار معامله بود، در چپلک سازی معامله ‏صورت گرفت. 12 روز که جنگ شد خود طرف اعتراف کرده که 20 هزار مرمی ثقیله ما بکار بردیم ‏به اینجا زدیم ولی 5 پُسته ی که آنجا از دست رفت 300 لک معامله شده بود. 100 لک گرفته بود این ‏نفر را ما دستگیر کردیم اعتراف دارد و هست. لهذا از این جهت به شما با تکیه بر خدا و تکیه بر ‏بازوان مجاهد مردان شما به شما اطمینان می دهم که همین 150 نفر هم که در افشار باشد هیچ ‏خطری متوجه شان نمی شود‎.‎‏ این در این مسأله و من این چیز را هم اطمینان پیدا کردم الان شما ‏مردم هوشیاری تان، درک تان این مسأله را پارسال هم گفته بودم بر خلاف باور دیگران که تعبیر ‏دارند که مردم ما عقب مانده است از نگاه سیاسی پایین است. از نگاه فرهنگی، من این باور را ندارم ‏من می گویم مردم ما بحمدلله در 14 سال انقلاب بسیار از نگاه هوش سیاسی و درک اجتماعی بالا ‏رفته، حتی از مسئوولین جلوتر رفته این را پارسال گفتم. روی این مسأله معتقد هستم و من با ‏احساس شما با همبستگی شما، با هوشیاری شما مطمئن هستم بر اینکه انشاءالله توطئه ها افشا می ‏شود و جلوش گرفته می شود. از این جهت با شعور شما، با درایت شما، با حساسیت شما مطمئن ‏هستم (تکبیر حضار) اما مسأله افشار من معتقد هستم که اگر ما بیاییم با جمعیت اسلامی جنگ هم ‏نکنیم و دوست هم باشیم هیچ منافات ندارد که ما از مسأله افشار و فجایع افشار صحبت بکنیم و ‏هیچ مخالفتی با این مسأله نداریم. صحبت کردن قضایای تاریخی و صحبت کردن درد یک مردم، ‏مظلومیت یک مردم، ظلمی که شده معنایش جنگ نیست. حالا اگر بنا شود این را ما معنی اش را ‏جنگ بدانیم، پس در تاریخ گذشته افغانستان صحبت باید نکنیم. از مظلومیت مردم خود هیچ چیز ‏نباید بگوییم در صورتیکه ما مظلوم و محکوم در این جامعه بودیم و تا حالا هستیم. این در رابطه با ‏مسأله افشار است. در رابطه با مسأله فعلی کشور وضعیت فعلی کشور شما می دانید که نامعلوم است، ‏این مسأله را من برای شما می گویم.‏
در بین مردم ما مطرح شده که جامعه ما را از نگاه نظامی و تشکیلاتی دو قطبی کند و در اینجا ‏فکری بوجود آمده که بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی، ما در کنار هر یک باشیم خوب است. ‏طرفداری یکی از جمعیت بکند، یکی از حزب. حتی نسبت داده شده این مسأله در بین مردم برای ‏مسئوولین حزب وحدت این باور، باور غلطی است شما را هم اگر کسی می آید اینجا القاء می کند ‏این مسأله را قبول نکنید. این را دوستان شما القاء نمی کند، برای گمراه کردن و انحراف فکریست. ‏هر مردم هر ملتی و هر تنظیم سیاسی باید روی مسأله خودش و مردمش فکر بکند. برای کسی دیگر ‏فکر کردن غلط است. ما با همه تنظیم ها سر جنگ نداریم، دوست هستیم، با همه ملتها سر دشمنی ‏نداریم و دوست هستیم و وحدت ملی را ما در افغانستان یک اصل می دانیم. اگر دانسته و ندانسته ‏برای مردم ما این مسأله(دودسته شدن) را کسی مطرح بکند، این برای مردم ما ذلت است، برای مردم ‏ما عزت نیست. معنی اش اینست که ما توانایی زندگی و دفاع از حقوق خودمان را نداشته باشیم. چرا ‏ما این مسأله را نگوییم که دیگران در کنار ما باشند خوب است. که ما بیاییم در بین مردم القاء بکنیم ‏که ما در کنار کی باشیم خوب است. این مسأله فکر انحرافی است هر کس بیاید در اینجا بگوید ‏تعدادی از حزب اسلامی دفاع بکند و تعدادی از جمعیت، برای مردم ما فاجعه است. ما اینها را ‏بعنوان خائنین ملی می شناسیم. مردم ما یک مردم سرافرازیست که با برادری با همه ملیت ها می ‏خواهیم زندگی بکنیم، با برادری زندگی بکند. این افغان باشد، تاجیک باشد، ازبک باشد، همه برادرند ‏حقوق مساوی می خواهیم، چرا ما سر پای خودمان این فکر را نکنیم و روی توان خود ما فکر نکنیم. ‏این فکر، فکر غلطی است و هر کسی القاء بکند نادرست است(تکبیر حضار) ما روی بازوان پرتوان ‏شما مردم فکر می کنیم. حق هم اگر می خواهیم برای شما می خواهیم. این حق خواستن بمعنی ‏دشمنی با حزب اسلامی و جمعیت اسلامی نیست. ما معتقد هستیم در اینجا مسأله افغانستان وقتی ‏حل می شود که مردم و احزاب همدیگر را تحمل بکند، در صدد حذف یکدیگر نباشند. چه از نگاه ‏اقوام چه از نگاه احزاب، چه از نگاه مذاهب. روش حزب وحدت این است که با کسی جنگ نداریم، ‏برای همه ی احزاب و ملیتها احترام قائلیم و برای همه حق مساوی طبق نفوس شان می خواهیم و بر ‏همین اساس برای مردم خود حق می خواهیم راه حل برای افغانستان تفاهم است نه حذف یکدیگر. ‏لهذا هر کسی که می آید در اینجا برای حذف یک ملت و برای حذف یک تنظیم فعالیت می کند ‏سخت اشتباه می کند. 20 ماه گذشته اثبات کرده که توانایی حذف کسی را ندارد. ما این افتخار را ‏داریم و حق داریم و در اینجا افتخار کنیم برای اینکه وحدت ملی را ما بوجود آوردیم. چرا، از خاطر ‏اینکه برادرهاییکه در پیشاور بود در سال 67 ما را حذف کردند، در سال 70 آمدند. 71 باز ما را ‏حذف کردند ولی ما عقده ای برخورد نکردیم. ما از روزیکه کابل ساقط شده بود جناب حضرت ‏صاحب در پاکستان بود همین نیرو و همین توان را در کابل داشتیم ما اگر می خواستیم عقده ی ‏برخورد بکنیم همان وقت جنگ می کردیم، نمی گذاشتیم که کابل وارد شوند، ما مذاکره کردیم، ‏مذاکره ما نتیجه داد. آقای سیاف سر ما حمله کرد ما تنها جریان سیاسی هستیم که در ظرف 20 ماه ‏گفتیم که جنبش قابل حذف نیست، باید بپذیریم و یک واقعیت است. هر کس روی تمامیت ارضی ‏افغانستان، وحدت ملی افغانستان فکر بکند کسی را حذف نکند. ما تنها جریانی هستیم که در شورای ‏قیادی از حقوق جنبش دفاع کردیم. در شورای جهادی دفاع کردیم وگفتیم تا حالا هم روی این ‏موضع هستیم، ما دشمنی پشتون و هزاره را شصت درصدش را حل کردیم. در صورتیکه شما شاهد ‏بودید که یک پشتون در منطقه هزاره آمده نمی توانست و یک هزاره در منطقه پشتون رفته نمی ‏توانست. این را حزب وحدت با تفاهم حل کرد. من می گویم هر کس برای نفاق و دشمنی ملت ها ‏حرف بزند، خائن ملی افغانستان است(تکبیر حضار) دولت قبلی در بین ازبک و پشتون آنقدر دشمنی ‏خلق کرده بود که ازبک در منطقه پشتون رفته نمی توانست و پشتون در منطقه ازبک، اینرا فقط با ‏وساطت حزب وحدت توانستند این دو ملت دشمنی اش را رفع نمایند، اینکه هر کس فکر می کند ‏که جنبش در کنار جمعیت باشد یا در کنار حزب وحدت اسلامی باشد، این تصمیم خود آن مردم ‏است. به شما ربطی ندارد. ولی وقتیکه آقای دوستم آمد در اینجا میانجی شد بین ما و جمعیت، ما ‏میانجی شدیم بین جنبش و حزب اسلامی و آقای حکمتیار و آقای دوستم نشست. این افتخار ملی را ‏حزب وحدت دارد و هست و در این راه گام برداشتیم این به این معنی نیست که امروز ازبک و ‏پشتون و هزاره علیه تاجیک موضع بگیرد. تاجیک برادر ما است از ملت ما است و یک کتله ی ‏بزرگی از این سرزمین است این به معنی دشمنی نیست. ما در این راستا تلاش می کنیم که یکروز این ‏دشمنی را هم با تفاهم بین این چهار تا ملیت حل بکنیم و این افتخار تکمیل شود به حزب وحدت.‏
اما در اینجا بیایم بررسی بکنیم برای اینکه ما وقتی موضع می گیریم در مقابل دولت به اصطلاح ‏خودشان این موضع حزب وحدت و منافع مردم ماست هر کس بیاید در اینجا این مسأله را این طور ‏تلقی کند که ما طرفدار حزب اسلامی هستیم ما علیه جمعیت هستیم این به نفع ما نیست. این را غلط ‏می دانیم چه بزرگ باشد چه کوچک. این طرز تفکر، طرز تفکر غلط است. ما در اینجا موضع سیاسی ‏داریم ما علیه دولت موضع که می گیریم از خاطر منافع مردم ما است. بیایم در اینجا توافقنامه جلال ‏آباد وقتیکه پیش آمد، توافقنامه اسلام آباد، ما اعلان کردیم که از اینکه آمدند نماینده های تنظیم های ‏جهادی پای وی امضاء کرده و نماینده حزب وحدت بوده و مصالح مملکت، ما قبول کردیم حال ‏بررسی می کنیم وقتیکه ما قبول داریم روی توافقنامه کجایش عمل شده و کی عمل نکرده در این ‏توافقنامه آمده در اینجا که 5 تا وزارتخانه توسط کمیسیون اداره شود این 5 وزارتخانه. وزارتخانه ‏های کلیدی است. اطلاعات و کلتور، دفاع، داخله، خارجه، مالیه، غیر از یک وزارت که وزارت حزب ‏وحدت بوده که وزارت مالیه بوده این مسأله را عمل کرده کمیسیون در آنجا دایر بوده تا وقتیکه ‏دولت در حال سقوط در جنگ برابر شد کمیسیون تصمیم می گرفت در مصارف مالی اینکه از ‏وزارت مالیه بیرون می شد دیگر آیا این کمیسیون وزارت خارجه را یکروز رویش را دیده و اینجا ‏آقای ربانی عمل کرده؟
نزدیک 60 تا کشور از حزب وحدت یک نفر نماینده هم نباشد و من برای شما اینجا واضح می ‏گویم و این را مستند اثبات می کنم که 50 سفارتخانه تنها از جمعیت است. 10 تای آن را به دیگران ‏داده باشند ـ 50 ـ آن از (عناصر) جمعیت است، وزارت داخله کمیسیون دایر شد نشست در اینجا ‏تعیینات آن در مسائل آن تصمیم گرفته شود آقای حکمتیار هم بحیث وزیر داخله که سرپرستی اش را ‏می گیرد تعیناتش را آقای ربانی قبول کرد، آیا وارد شدن در داخل شهر گذاشتند؟ آیا وزارت ‏اطلاعات از طرف حزب وحدت آقای معصومیار تعیین شد یکروز گذاشتند که در وزارت اطلاعات ‏برود؟ آیا در سال 71 کابینه گفتند، مصوبه کرده که در اینجا 35 میلیارد بودجه افغانستان را بدون ‏پشتوانه روسها چاپ بکند و تخصیص داده برای هر وزارتخانه، آقای ربانی از پیش خود 800 میلیارد ‏چاپ کرده و اکثریت قاطع از این را وارد بانک نکرده، ما مگر می توانیم (تابع این حزب سیاسی) ‏باشیم؟ نمایندگی از یک مردم هم بکنیم؟ در اینجا بی تفاوت باشیم، هیچ خم به ابروی آقای ربانی ‏نگوییم، اینکه دفن کردن مردم ما است و حزب ما و این موضع ماست. 205 هزار اردو را امروز در ‏کابل اعاشه و اباطه می کند. بدون حوزه جنوب غرب. در اینجا یک نفر از حزب وحدت نیست. مگر ‏ما می توانیم در این مسأله بی تفاوت باشیم؟
در این سال 1200 میلیارد پول چاپ کردند، در یک جلسه حل و عقد 12 میلیارد پول برای ‏طرفداران خود پخش کردند در حالیکه بودجه افغانستان در زمان داود در یک سال 13 میلیارد بود. ما ‏می توانیم در اینجا بی تفاوت باشیم؟ در توافقنامه جلال آباد آمده که هر وزارتخانه متعلق در هر ‏حزب باید انتخاب بکند 6 ماه می شود که ما پیشنهاد آقای مقصودی را دادیم که معاون وزارت مالیه ‏باشد، از دفتر آقای ربانی بیرون نشد، آقای ربانی در این مدت که کمیسیون ما دائر بوده و داشته کار ‏می کرده و داشتیم که مسائل خود را حل بکنیم، در وزارت دفاع 46 تا ریاست است از 46 تا ریاست ‏وقتیکه با کمیسیون ما سرو کله زدند که 2 تا ریاست بدهد، یک ریاست هم پیشنهاد کرده ریاست ‏برادران حرکت اسلامی را، ما اینقدر نیستیم که زیر بار این ذلت برویم. ما مجبور هستیم هر رقم ‏دیگران عمل بکند ما حیثیت مردم خود را باید در نظر بگیریم. ما گفتیم ریاستی که به حرکت اسلامی ‏دادید نمی گیریم اشکال ندارد این موضوعیست که در اینجا هست پیش آمده. 3 ماه پیش ما در اینجا ‏راه حل همین را داده بودیم که باید ربانی و حکمتیار استعفا بکند دولت موقت تشکیل شود، این ‏مسأله، امروز نیست که اگر بیاید اینجا کسی تلقی بکند که اگر ما برای مردم مان حق می خواهیم و ‏می خواهیم در تصمیم گیری شریک باشیم هر کس روی این مملکت خیانت بکند باید برایش بگویم ‏و جلوش را بگیریم. یک مردمی که در سرنوشتش حساس نباشد، حزبی که موضع سیاسی نداشته ‏باشد، این دیگر حزب سیاسی نیست. این مرده است. این موضع ربطی ندارد که حکمتیار با ربانی ‏موافق باشد یا مخالف باشد. فردا اگر بیاید حکمتیار همین را عمل بکند ما عین موضع را علیه ‏حکمتیار می گیریم.(تکبیر حضار)‏
ربانی آمده در اینجا علیه جنبش فتوا داده، اول ربانی اهل فتوا دادن نیست، اسلام را در مسخره ‏گرفته، در زمان آقای حکیم در باره فلسطین یکروز مطرح شد که آقای حکیم فتوا بدهد طلبه های ‏نجف و قم می لرزید که اگر فتوا بدهد برای همه ما واجب است که ما باید برویم جهاد بکنیم. امام ‏خمینی(ره) وقتیکه جهاد سازندگی را تشکیل داد در تیتر روزنامه نوشته شده بود جهاد سازندگی را ‏تیترش را بزرگ نوشته کرده بود، مردم ایران در تشویش افتاده بود که اگر امام امر جهاد داده باشد ‏چکار می توانیم بکنیم. در هشت سال جنگ تحمیلی امام خمینی علیه عراق امر جهاد نداد. این از ‏نگاه اسلام یک همچون قداست و یک همچون مرتبه است. بعد سمت شمال کیست؟ جنبش از کی ‏تشکیل شده؟ بر علاوه که اینجا این منطقه یک مردمیست ازبک و ترکمن که جهادی و غیر جهادیش، ‏عالم و غیر عالمش در جنبش آمده، کل احزاب جهادی در سمت شمال عضو جنبش است. خود ‏جمعیت عضو جنبش است. مگر می شود بنام جنبش کسی بیاید فتوا بدهد علیه اش ما بی تفاوت ‏باشیم. اینجا حق داریم که از خود مان دفاع بکنیم. حزب وحدت معاون جنبش است در سمت شمال. ‏این چه فتوای مسخره ایست که ربانی می دهد علیه ملت‎ .‎ده برابر ربانی جنبش در سمت شمال عالم ‏دارد این فتوا نه از نگاه شرعی درست است، نه از نگاه سیاسی درست است، نه از نگاه ملی درست ‏است، ما اگر بیاییم این را بگوییم که عاقلانه نیست، منطقی نیست، این عقیده ما است، مگر این بمعنی ‏اینست که ما از فلانی حمایت می کنیم و علیه فلانی هستیم...؟ هر کسی بیاید منطقی برخورد بکند، ‏هر کس بیاید وحدت ملی را بهم بزند، هر کسی بیاید تضاد ملی را بوجود بیاورد، ما این را خائن ملی ‏می دانیم. و علیه آن این موضوع مردم ما است. ثلث مردم افغانستان را شما تشکیل می دهید، از اولش ‏انحصار گرایانه برخورد کردند و غیر منطقی برخورد کردند. همانطوریکه درباره ما غیرمنطقی برخورد ‏کردند دوباره ما را حذف کردند از تصمیم گیری و گفتند اینها سهم ندارند اینها در افغانستان وجود ‏ندارد، عین غیر منطقی برخورد کردن درباره جنبش است، همینطور که ما امروز بحمدلله با تصمیم ‏شما، با آمادگی شما و با فداکاری شما به بازوان پرتوان مجاهدین شما اینجا قبولاندیم که ما هستیم و ‏یک ملت هستیم و بدون ما تصمیم گرفته نمی توانید و من معتقد هستم که جنبش عین این مسأله را ‏سر این آقایون خواهد قبولاند. هر کس علیه جنبش موضع می گیرد، یکروز اثبات می شود و می ‏گوید که ما اشتباه کردیم. 80٪ منابع طبیعی افغانستان مال شمال است. اگر یک ذره روی منافع علیای ‏مملکت کسی فکر می کند از این موضعگیری غلط دست برمی دارد و این حرف درستی نیست. و الا ‏افغانستان تجزیه می شود و این بنفع هیچ کسی نیست. من اینرا به آن کسانی که بسیار متعصب است ‏و از اسم «دوستم» هم بدش می آید، قوم ازبک هم قیافه اش خوشش نمی آید، برای شان گفتم و ‏قبول کردند. گفت تو درست می گویی ما اشتباه می کنیم. راه حذف در افغانستان تمام شد و کسی ‏نمی تواند کسی را، ملتی را، حزبی را و مذهبی را حذف بکند. یک راه است، راه تفاهم وپذیرش ‏همدیگر، و این منطق را با همه اعلان کردیم و می گوییم و روی این مسأله هستیم. هر کسی در این ‏مملکت لساناً، مالاً، نظامی، غیر نظامی خیانت بکند مقابلش می ایستیم و اینها سر عقل بیایند و این ‏چور و چپاول و این بیت المال که 20 ماه اینها مصرف کرده، همچون حکومتی را در هیچ جای ‏ندیده، حکومت نیست، این موضع حزب وحدت است هر روز بیاید تفاهم بکند، انتخابات روی ‏نفوس، احزاب را سهم می دهند روی نفوس اش، ما برای هر راه حلی آماده هستیم و از هر زبانی که ‏بیاید این مسأله را حمایت می کنیم. و اینها باید تجدید نظر بکنند و اینها باید از 20 ماه گذشته درس ‏بگیرند که نمی شود با زور حکومت کرد، نمی شود با تانک حکومت کرد، نمی شود با پول حکومت ‏کرد، روسها جنایتی را در افغانستان کرده که اینها از دوران اشغال در افغانستان بیشتر دارد جنایت می ‏کند، یعنی این پول بدون پشتوانه چاپ کردن در افغانستان، این از دوران اشغال برای ما مضرتر است ‏و اینها مزدوران حلقه بگوش روسهاست و الا روسها نمی توانند اینکار را بکنند
اینها بنشینند سر این مسأله بحث کنند که کی وابسته است و کی وابسته نیست، اینها وقتی که در ‏اینجا حکومت می کنند علیه مردم شان علیه علما و مجاهدین فتوا می دهد، وهّابی ها چرا این فتوا را ‏تأیید می کند؟ چرا از اینها حمایت می کند؟ این دخالت نیست در امور افغانستان؟ این ذلت نیست که ‏مشروعیت را از وهّابی می گیری؟ تو خود اینجا مرتب سر ما می گویی که ما وابسته هستیم یا فلان ‏گروه دیگر وابسته است. سعودی ها راه دارد وقت جنگ برای چه در بگرام اطلاعات می دهد؟ ‏اطلاعات مصر برای چه در اینجا آمده در کابل سازماندهی می کند؟ اگر وابستگی است، اگر ‏مزدوریست، اگر دخالت خارج است اینهاست. هر کسی اگر رادیو داشت، اگر تلویزیون داشت آنچه ‏در دهنش آمد باید بگوید، هیچ کس هم بازخواست نکند اصلاً ... قضاوت کنید 16 سال کشورهای ‏اسلامی به جهاد ما کمک کرده سر جایش ما از شان تشکر می کنیم. چه سعودی باشد یا پاکستان ‏باشد، یا ایران باشد، یا کشورهای دیگر باشد. حق نمی دهیم بر اینکه در مسایل داخلی ما دخالت ‏بکند با این وضع. با این روشنی. ما دیروز گفتیم نیم میلیارد سعودی ها برای محو ما به سیاف داده ‏کسی این را قبول نمی کرد. نیم میلیارد دالر را برای اینکه ما را نابود کنند ولی امروز آمده فتوا می ‏دهد علیه مردم ما، یک عالم و یک سیاستمدار اعتراض نمی کند که تو چه حق داری، تو چه کاره ای ‏که علیه مردم افغانستان فتوا می دهی؟ در وقت جنگ راهدار می دهد این را هیچ کس اعتراض نمی ‏کند، هیچ کس حرفی نمی زند. اینها وظیفه ملی ماست ما اگر بخواهیم در افغانستان زندگی بکنیم و ‏زنده باشیم، مجبور هستیم جلو کسی که تخلف می کند و خیانت می کند بایستیم. با همه این مسایل ‏ما اثبات کردیم که نمی خواهیم که جنگ راه حل باشد ولی ما موضع سیاسی خود را داریم و می ‏گوییم هر که این خیانت را بکند می گوییم در مقابلش، هر که حق هر کس دیگر را نادیده بگیرد می ‏گوییم در مقابلش، هر که در حق ما تجاوز بکند برایش جواب می گوییم (تکبیر حضار) از اینکه وقت ‏عزیز شما را زیاد گرفتم مخصوصاً مسئوولین شورای مرکزی و شورای عالی نظارت را معذرت می ‏خواهم و ماه روزه است و یکبار دیگر از حضور شما از احساس شما تشکر می کنم.‏
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سخنرانی رهبر شهید - 16 / 10 /1371

بسم الله الّرحمن الّرحیم

‏«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»‏
به اجازه ی اساتید، بزرگان، ریش سفیدان و شما مردم قهرمان و غیور که قهرمانی و رشادت تان ‏را در این ایام تاریخی و سرنوشت ساز ثابت کردید و مقاومت تان را برای جهانیان آشکار ساختید. ‏می خواهم صحبت هایی را خدمت شما در این مجلس پرشکوه بعرض برسانم.‏
مسأله اوّلی که می خواهم بعرض برسانم بمناسبت این روز بزرگ تاریخی است که عید پر ‏عظمت جهان تشیع به حساب می رود و شما این افتخار را دارید که پیرو شخص الهی و جهانی ‏همچون علی هستید.‏
مطلب دوم درباره جنگ است. مسلماً شما دربارة این جنگ تحمیلی اخیر مطالب مفصّلی را از ‏مسئولین شنیده اید ولی یک سری مسائلی که من لازم می بینم تا با شما عزیزان در میان بگذارم و ‏توضیح بدهم، مخصوصاً جنگی که در چنداول پیش آمد و علت آنکه چرا چنداول را می زنند؟‏
مسأله سوم، مسأله وضعیت فعلی کشور، موضع حزب وحدت اسلامی و سرنوشت آینده است ‏که اگر وقت و فرصت اکتفا بکند این موضوعات را خدمت شما عزیزان توضیح خواهم داد.‏
اولاً خدمت شما عزیزان مجاهد و سلاح بدوش یک تذکر می دهم و ضمناً یک تشکر از شما ‏می کنم. مسأله قابل تذکر این است که این همه احساسات و شور و شوقی را که شما نشان می دهید، ‏ما لیاقتش را نداریم؛ ما کوچکتر از آنیم که ملت ما، مجاهدین ما برای ما احساسات نشان می دهند. ‏امّا آنچه را که قابل تشکر و قدردانی می دانم این است که این احساسات علامت بیداری و زنده بودن ‏شما است، این یک زندگانی نوین است که امروز جامعه ما بخودش می بیند و بعد از 5 یا 6 جنگ ‏این حیات جدید است که به ملت ما دست داده است و من از آن تشکر میکنم.‏
امروز روز با سعادت و بزرگی است؛ در همچون روزی بود که مولای متقیان به دنیا آمد، مردی ‏که شما مردم قهرمان افتخار پیروی اش را دارید و لذا لازم می دانم که امروز را به پیشگاه شما ‏مسئولین محترم و مردم شجاع و مقاوم تبریک عرض نمایم. امّا این مرد کیست؟ مصداق اکمل و ‏اصلح این آیه ی شریفه ای است که خدمت شما تلاوت کردم، یعنی حضرت علی؛ چرا که پیغمبر می ‏گوید که علی با حق است و حق با علی است.‏
لهذا حق است که اینجا بگوییم (جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا) آری در همچون ‏شبی وقتی که علی به دنیا آمده است حق به دنیا آمده است و باطل از میان رفته است. حالا من ‏چگونه از علی صحبت کنم؟ مسلماً که علماء، بزرگان و شما عزیزان علی را بیشتر از من می شناسید. ‏برای دوستی علی و محبت علی بود که شما اینهمه زجر و ستم را به پوست، جان و استخوان و مال و ‏ناموس تان تحمل کردید. لهذا در مورد علی صحبت کردن و آنهم از طرف من ناچیز که نمی توانم ‏برای علی چیزی بگویم، شاید حرف درستی نباشد. درباره علی ای که نه تنها دوستانش بلکه آن مرد ‏مسیحی این حرف را می نویسد، جرج جرداق مسیحی وقتیکه انقلاب علی را با انقلاب کبیر فرانسه ‏مقایسه می کند، می گوید که چه ظلمی کردم درتاریخ، چه گناهی را مرتکب شدم، نابخشودنی، که ‏دریا را آوردم، اقیانوس را آوردم با این جوی کوچک مقایسه کردم. این حرف از پیروان علی نیست ‏بلکه از کسی است که نه خدای علی را قبول کرده است، نه پیغمبر علی را قبول کرده است و نه خود ‏علی را، ولی درباره اش اینطور می نویسد! لهذا درباره علی صحبت کردن جا دارد، منتها آن کس باید ‏غیر از ما باشد و ما باید درباره شیعیان علی که صرف بخاطر «شیعه علیِ بودن»، این همه ظلم و ستم ‏و فشار جنگ را تحمل کردند صحبت کنیم....‏
و ما مفتخریم از اینکه پیرو کسی هستیم که می گوید: مرگ در زیر لحاف ذلت است و این ‏افتخار برای ما بس است، یا پیرو پسر عزیزش، امام حسین هستیم که می گوید: «حیات عقیده است و ‏جهاد» و حیات انسانی را برای این می داند که باید آدم عقیده داشته باشد و در راه آن عقیده جهاد ‏کند. آن عقیده چیست؟ ولایت علی است که شما دارید و در راه این عقیده جهاد کردید. من فکر می ‏کنم که همین افتخار بزرگ برای ما و شما کافی است که پیرو علی و حسین هستیم؛ بگذار هر چقدر ‏که دشمن می تواند برای این عقیده و بخاطر این پیروی بر سر ما فشار بیاورد و ما را نابود کند، باز ‏این افتخار ما خواهد بود! ‏
اگر ما پیروی علی را داشته باشیم، و پیرویی امام حسین را داشته باشیم، معتقدیم که مسلماً ‏پیروزیم و جاودانه خواهیم ماند! ‏
این افتخار بزرگی است که مردم تشیع و مردم هزاره افغانستان داشتند. در آن وقتیکه پیروی از ‏علی جرم بود و در زمان خلفا هر کس مجبور بود که باید علی را لعن و طعن بکند، امّا در کتابهای ‏تاریخ که موجود است، می نویسد که شیعیان افغانستان و مردم هزاره این لعن و طعن را قبول نکردند ‏و دیدیم که یک پول بسیار سنگین در آن وقت قبول کردند که به دستگاه خلفا تحویل بدهند ولی لعن ‏علی را قبول نکنند. من در اینجا افتخار می کنم به بازوان پرتوان شما مجاهدین و شما مردم که از ‏عقیده و ایمان تان دفاع می کنید. مسلماً اگر 6 جنگ را ارزیابی کنیم شما هیچ گناهی نداشته اید، غیر ‏از اینکه شیعه علی و پیرو علی بوده اید. ‏
من شاید این مسأله را در صحبت های دیگر هم خدمت عزیزان و سروران روشن کرده باشم و ‏حالا هم خدمت تان می گویم که ما به هیچ وجهی طرفدار این 6 جنگی که بر سر ما تحمیل شده ‏نبودیم. و خدا را هم شاهد می گیریم که هر جنگی که بر سر ما تحمیل شد روز اول اعلامیه آتش ‏بس را من یکطرفه امضا کردم. و اگر هیأت عادی بوده یا هیأت صلح بوده، من همواره پذیرفته ام و ‏قبول کرده ام. ولی شما همیشه شاهد بودید که این آتش بس و این اعلامیه را امضا کردم ولی این ‏هیأت ها هیچ کاری را از پیش نبردند. ‏
در این جنگ اخیر هم، همه شاهد بودید و مسئولین هم این مسأله را توضیح دادند که جنگ با ‏فرقة هشتاد (نیروهای اسماعیلیه) بود، یعنی شورای نظار یا به اصطلاح وزارت دفاع با فرقه هشتاد ‏درگیر شده بود و بعد از این درگیری که برادر عزیز مان جناب حاج آقای خلیلی در آن جلسه دیگر ‏مفصلاً توضیح دادند، چرا پیش از 500 نفر از مردم ما را اسیر گرفتند؟‏
در این رابطه من لازم می بینم که یک مقداری این جنگ را برای شما باز کنم: از آن روزی که ‏این کشور اسم افغانستان را بخود گرفته دوصدوپنجاه سال می شود، و دولتی که تشکیل شده و ‏حکومتی که در اینجا در طول این دوصدوپنجاه سال بوده برای ما بسیار ناگوار بود، و ما بسیار فشار ‏دیدیم و ذهنیت ما هم بر این بود که در رأس حکومت قوم پشتون قرار داشته و بقیه را به عنوان ‏فارسی زبان فشار داده اند. و زمانیکه عبدالرحمن تصمیم گرفت که حکومت مرکزی را بوجود بیاورد، ‏همة حکومت های محلی با این مسأله مخالفت کردند: از شمالش مخالفت کردند، از جنوبش مخالفت ‏کردند از غربش مخالفت کردند و از شرقش مخالفت کردند؛ ولی چرا تنها 62٪ مردم ما را از بین ‏بردند؟ چرا؟
این سئوالی است که برای همه ی ما و شما است و این ذهنیت برای ما و شما بوجود آمده که ‏پشتون بر سر ما ظلم کرده و در این مورد جای شک هم نیست که دوصدوپنجاه سال سر ما و شما ‏حکومت کردند... از این جهت اقداماتی را که حزب وحدت تا حالا کرده بود و بسیار طولانیست ولی ‏با آنهم لازم است که شما مردم در جریانش قرار بگیرید. من نمی توانم همه ی جزئیاتش را بیان کنم ‏ولی فهرستش را می گویم:‏
احزاب سیاسی که تشکیل شد همه ی ما تا سال67 برای نوع حکومت در افغانستان فکر می ‏کردیم، ولی وقتی که در سال 67 با وساطت جمهوری اسلامی ایران در زمان حیات امام رحمت الله ‏علیه، میان ائتلاف 8 گانه و اتحاد 7 گانه که تصمیم گرفته و اعلان شد که برادر بزرگوار ما آقای ‏خلیلی که اینجا تشریف دارد، در آن روز سخنگوی ائتلاف بود. اینها قطعنامه امضاء کردند که مردم ‏تشیع یک چهارم سهم داشته باشند و این را همه تان از رادیوها شنیدید و به رادیوها گوش دادید. و ‏من معتقدم که بحمدلله مردم ما از هر وقت و زمان دیگر کرده مسایل سیاسی را خوبتر و بیشتر دنبال ‏می کنند و حتی باید این مسأله را بگویم و بپذیریم و این از طرف خودم است هیچ جسارت به ‏مسئوولین دیگر ندارم و عاجزانه می گویم که از نگاه سیاسی و از نگاه درک اوضاع، شما مردم ‏قهرمان به مراتب از ما مسئولین کرده جلوتر هستید.‏
من درباره خودم این حق را می دهم که این اعتراف را در پیش شما مردم بکنم و هیچ نظر ‏جسارتی به مسئوولین ندارم...‏
بهر حال شما در جریان قضیه هستید که برادرانی که در پیشاور نشسته بودند گفتند که شیعه ها ‏در افغانستان دو درصد یا سه درصد هستند و از کل رادیوها اعلان شد که شیعة دودرصد یا سه ‏درصد هیچ حق ندارد که در حکومت نقش داشته باشد و این حرف عقلایی است و غیر عقلایی ‏نیست!‏
در اینجا بود که ما فکر کردیم پس ما که تا حالا در سرو صورت می زدیم که دولت در ‏افغانستان تشکیل بدهیم و آن دولت وابسته نباشد، حکومت ناب اسلامی باشد، و وقتی که ما در ‏افغانستان موجودیت نداریم، این حرف بی خودیست. باید امروز از موجودیت خود در افغانستان ‏دفاع کنیم. ما باید اول برای این برادران اثبات کنیم که ما در افغانستان هستیم و روی این مسأله بود ‏که حزب وحدت تشکیل شد.‏
وقتیکه حزب وحدت تشکیل شد، اولین کاری را که در دست گرفت این بود که هیأتهای متعدد ‏بفرستد تا با قومندانهای داخل تفاهم بکند. چون رهبر ها در پیشاور امتحان شده و امضا گرفته شد و ‏اعتراف کرده که شما در افغانستان نیستید! حالا برویم سراغ قومندانها که آیا آنها هم ما را می گویند ‏که «شما در افغانستان نیستید» و یا اینکه می گویند که بلی شما مردم هستید و در انقلاب سهم ‏داشتید، موجودیت داشتید و دارید.‏
روی آن مبنایی که برای شما در مقدمه ی صحبت هایم گفتم که در بین همه این روحیه بود که ‏ما در طول دوصدوپنجاه سال از طرف پشتونها و حاکمان پشتون صدمه دیدیم. لذا با این باور و با این ‏ذهنیت اولین هیأت در سال 67 و در پیش مسعود رفت که تو هم ملت محروم هستی و ما هم ملت ‏محروم. بیا که دست بدست هم بدهیم. فهرست این را برایتان می گویم. مسعود در ظاهر استقبال کرد ‏و قرار گذاشته شد که هیأت دوم را ایشان بفرستند که تا سال 71 نفرستاد. وقتیکه در سال 71 همه بر ‏این مبنا رسیده بودند که انقلاب به شکل نظامی اش در افغانستان پیروز نمی شود و سازمان ملل طرح ‏داده بود و دولت های همسایه پذیرفته بود و رهبران مجاهدین هم پذیرفته بودند تا نماینده ای را که ‏در دولت بی طرف معرفی می کنند، معرفی کنند و همه هم معرفی کرده بودند.‏
در اینجا جرقه ای از شمال شروع شد وجنرالهای شمال با این حزب سیاسی شما تماس گرفتند. ‏‏13 تا جنرال نامه نوشتند که اگر حزب وحدت از ما حمایت بکند ما دولت را سرنگون می کنیم، علیه ‏این دولت قیام می کنیم... برادرهای ما در بامیان احساسات نشان می دادند که از این کرده حرف ‏خوب و از این کرده طرح بهتر چیست؟ و می گفتند که بلافاصله موافقت بکنیم و آنها مزار را ساقط ‏کنند و بیاییم کابل. ‏
ولی ما واقعاً تشویش داشتیم؛ تشویش از این بود که مردم ما در کابل است، مردم ما در کابل ‏سلاح ندارند، اگر ما مزار را ساقط بکنیم و سمنگان و بغلان را هم اگر ساقط بکنیم در کابل مردم ما ‏قتل عام می شوند. روی این مسأله هشت روز بحث کردیم، مسأله دومی که ما اقدام کردیم این بود ‏که روی همان سنت تاریخی باز در پنجشیر هیأت فرستادیم تا با آقای مسعود صحبت کند؛ به عنوان ‏اینکه تو نمایندگی از یک ملیت محروم میکنی، و ملت ما هم محروم است، بیاییم دست بدست هم ‏بدهیم دولت ساقط می شود و از حقوق همدیگر دفاع کنیم. قطعنامه ای را امضا کردیم به 15 ماده. و ‏فیصله ما بر این بود که 4000 نفر از چاریکار حرکت بکند و 4000 یا 6000 نفر از میدانشهر، از این ‏‏4000 نفر چاریکار هم 1000 نفرش از حزب وحدت باشد و3000 نفر از آقای مسعود.‏
ما با این تعهد خود عمل کردیم و این سنت تاریخ را رعایت نمودیم با ایشان دست دادیم، ولی ‏ایشان وقتیکه چاریکار آمدند قوماندانها جمع شدند و آقای مسعود به عنوان رئیس شورای جهادی ‏تعیین شد؛ آقای «محقق» از حزب وحدت به عنوان معاون و جنرال «عبدالرشید دوستم» به حیث ‏رئیس نظامی این شورا که بیایند و حکومت را بگیرند. ‏
آقای مسعود در اینجا فقط این شورا را اسماً اعلام کرد و ریاست خودش را دیگر هیچ عمل ‏نکرد و گذشته از آن وقتی که تصمیم گرفته شد که وارد کابل شود، راه را بند کرد و ما را خبر نکرد؛ ‏نیروهای آقای دوستم بین میدانشهر و کابل فاصله داشت. مسعود با فشار راه را بر روی میدانشهر ‏بست و نیروهای ما یک هفته در میدانشهر گرسنه ماند. تمام هم و غم آقای مسعود این بود که ‏سلاحی که در کابل است در دست مردم هزاره نیفتد که فردا برای ما درد سر ایجاد نکند. توافقنامه را ‏هم نقض کرد؛ از پیشاور دعوت کرد که بیایند و حکومت را تحویل بگیرند! خوب از این مسئله هم ‏می گذریم. مسئولین حزب وحدت در بامیان نشستند و فکر کردند که چه کار کنیم؟ مردم ما در کابل ‏است اگر سلاح در دست اینها نرسد چطور می شود، اینها که در طول تاریخ هم فشار مذهبی را دیده ‏اند و هم فشار نژادی را؛ چهار نفری هم که در دولت بودند، بیچاره ها مثل مار می تپیدند، پیغام می ‏دادند که از برای خدا بیایید که این امکاناتی را که ما برای نجات مردم خود گرفته ایم از دست ما ‏نرود. خوب، حزب وحدت مسئولین بلند پایه اش را به کابل فرستاد و خواست خدا هم این بود که ‏شما سلاح داشته باشید و از خود تان دفاع کنید! آری، خلاف اراده و خلاف تصمیم مسعود، شما ‏مسلح شدید و من این همبستگی و این وحدت ملی را برای شما تبریک می گویم.‏
بعد چهار تا جنگ که در اینجا پیش آمد همانطوریکه آنروز دیگر برادرمان جناب آقای خلیلی ‏توضیح داد، ما سند داریم، و شما سلاح بدوشان هم می دانید که اگر 60٪ دست آقای مسعود را در ‏این جنگ ها که سر ما تحمیل شد اثبات نکنیم، 40٪ آن را سند واضح داریم. مسأله «دهبوری» را ‏هیچکدام شما فراموش نمی کنید که آقای مسعود قومنده داد و قندهاری ها سر شما حمله کرد. در ‏این چهار جنگ مسعود نقش فوق العاده داشت. وقتیکه در میدانشهر نیروهای ما محاصره بود، آصف ‏دلاور آن روز لوی درستیز بود، با او مطرح شد که شما مگر با حزب اسلامی جنگ ندارید؟ امروز که ‏نیروهای ما محاصره است شما یک یا دو هلیکوپتر بدهید که ما فرماندهان خود را بیاوریم. آصف ‏دلاور گفت: چرا، بیایید ما از خدا می خواهیم، ما تعهد کرده ایم که از ملت شما حمایت بکنیم. ولی ‏وقتیکه پیش آقای مسعود رفتند، گفت نه. این به نفع نیست!‏
این دوستی بود که ما هم فکر می کردیم و شما هم فکر می کردید! گفت اگر شهدای شان مانده ‏ما موتر می فرستیم تا بیاورند، جنگ گسترده می شود، حزب اسلامی از ما می رنجد...!‏
این حرف آقای مسعود بود. این چهار جنگ را شما در زمانی که آقای ربانی به قدرت رسید، ‏سپری کردید. به آقای مجددی که ملت ما، مردم ما این همه احساسات نشان می دهد فقط بخاطر یک ‏حرف حق است که از او شنیده که گفت: در جنگ، سیاف متجاوز بود، این مردم مظلوم است، باز هم ‏سر اینها تجاوز می کنند. این را مجددی در بیانیه ی رسمی اش ایراد کرد و به این خاطر است که در ‏بین مردم و مسئولین ما احترام دارد. این مسأله بود که در این دوران پیش آمد.‏
در دورانی که آقای ربانی رئیس جمهور بود، مسئولین حزب وحدت با تلاش و با اخلاص رفته ‏با ایشان مذاکره کردند و توافقنامه امضا نمودند، ربانی به این مسأله تعهد کرد که کسانیکه با شما ‏مخالف است با ما هم مخالف است حضور وسیع شما را در دولت دیده نمی تواند. لهذا حق شما در ‏این که با من توافق کردید نیست، بیشتر از این است، ولی شما این را در بین مردم اعلان نکنید، به ‏رادیوها اعلان نکنید، من به ملت شما این حق را می دهم. امضا کرد و این امضا در پیش آقای فاضل ‏است و وقتیکه ما به دولت پیوستیم و به پاکستان و ایران رفتند، ایشان هیچ برگه ای نداشتند، غیر از ‏اینکه افتخار بکند که حزب وحدت به دولت پیوسته و بهایش را از پاکستان هم گرفت و هم از ایران. ‏امّا وقتیکه برگشت این تعهدات را عمل نکرد. نصفش را هم عمل نکرد! ولی ما چون مردمی هستیم ‏که تعهد کردیم که این را افشا نمی کنیم و این نوشته را بیرون نمی دهیم، لذا با همه ی تخلفش بیرون ‏ندادیم...‏
امّا آمدیم که چرا جنگ بوجود آمد و چنداول را چرا زدند؟ آیا چنداول پایگاه نظامی حزب ‏وحدت بود؟
آیا چنداول در شش روز جنگ با حزب وحدت رابطه داشت؟
برایش مهمّات می رسید؟ غذا می رسید؟ سلاح می رسید؟ چه بود؟
شما می دانید که صرف یک پایگاه سی، چهل نفری برای دفاع مردم چنداول بود که رابطه اش ‏در روز اول قطع شد... پس چنداول را چرا زدند؟
چنداول، چنداولی است که در سال 1358 بعد از آنکه سایه کمونیستها در همه ی این ‏مملکت انداخته شد، تمام رهبرانی که امروز رهبر جهادی اند فرار کردند، آنچنان وحشت در این ‏مملکت حکمفرما شده بود که باورش نمی آمد که کسی بتواند در مقابل این حکومت با حمایت ‏اتحاد جماهیر شوروی که پشتش ایستاده بود قیام کند.‏
ولی چنداول شجاع، این پایگاه علی در 22 سرطان 1358 قیام کرد. آنروز برای این رهبران غیر از ‏بوریا چیزی وجود نداشت که بالایش بنشینند و از این خون چنداول بود که صاحب همه چیز شدند. ‏چنداولی که آنروز همه ی رادیوها گفتند، تاریخ هم نوشته کرد که 12000 کشته و دستگیر داشت. ‏چنداول آن روز محاصره شد و تمام پایگاههای خلق و پرچم در آنجا توسط مردم ما خلع سلاح ‏گردید و بیش از 200 میل سلاح به غنیمت درآمد. آن روز هم وارد چنداول شدند و کمونیستها ‏مسجد صادقیه را زدند که پایگاه مذهبی و سیاسی شیعیان اینجاست. آن روز تمام جا را محاصره کرده ‏بودند و یک هفته مردم ما را بعنوان بینی پوچوقان دستگیر می کردند؛ این همان چنداول است. امروز ‏فقط لفظش تغییر کرده است. امروز می گویند که قلفک چپات. امروز لفظ طعنه زنان مدرن شده اند!‏
بلی انگیزه ی اینکه اینها چنداول را می کوبند این است که اینجا پایگاه علی است و شیعیان علی ‏از اینجا حرکت کرده است. در تاریخ کابل نیز مشخص و معروف است که پایگاه شیعه چنداول ‏است، از این جهت است که باید چنداول را بزنند آن روز که همه مثل موش فرار کرده بودند و یکی ‏هم در این مملکت نشسته نمی توانست، چنداول دوازده هزار کشته داد. حالا که حکومت اسلامی ‏است به پاس اینکه این مردم را احترام می کرد و یک مقرری انقلابی، برایش تعیین می کرد، متأسفانه ‏در این جنگ با توپ و تانک همان طور کوبیدند و چنداول را همانطور _ مثل کمونیستها _ زدند. ‏مسجد جعفریه را خراب کردند، مردم را زیرآوار کردند، برای اینکه «اینجا درم سال هزاره هاست»!!‏
آری، فرق نمی کند، تاریخ تکرار می شود، شما یک چیز دارید که آن عقیده شما به علی است و ‏از خاطر این عقیده اگر مارکسیست به این مملکت بیاید شما را می کوبد و اگر به اصطلاح مسلمانها ‏هم بیابند شما را می کوبند و شما این افتخار را دارید که پیرو علی هستید و از حیثیت تان دفاع می ‏کنید.‏
من از طرف حزب وحدت و مسئولین حزب وحدت دست پرتوان شما مجاهدین چنداول را ‏می بوسم، شما در تاریخ، در تاریخ تشیّع فراموش نمی شوید، شما پنج روز بدون اینکه کدام کمک ‏بشما شود از حیثیت و آبرو و ناموس شیعه دفاع کردید و کسی را نگذاشتید که وارد آن شود، درست ‏است که چنداول خراب شد ولی مهم نیست، شما افتخار آفریدید. من معتقدم که شما مردم باقی ‏اهالی بشتابید و چنداول را آباد کنید، چون اینجا مقر افتخارات تشیّع است. از آن روزی که در کابل ‏شیعه، شیعه بود، مقرّش در چنداول بود؛ کسی در سر نپروراند و در خیال نیاورد که از چنداول جای ‏دیگر برود! این قربانگاه شماست و این میعادگاه شماست! آن را آباد کنید.‏
آن روزی که شیعه قیام کرد و در کابل حماسه آفرید و کسی دیگری نبود که مثل آنها کاری ‏بکند، همه شکر می کشیدند، آن روز افتخار می کردند اما امروز «درمسال» گفته می کوبند. امروز شما ‏را هزاره گفته بگیرد. فرق نمی کند! ما این افتخار را داریم و بسیار مفتخریم و بسیار خوشحالیم.‏
همانطوریکه در اول خدمت تان عرض کردم خدا را شاهد می گیرم و شما را هم شاهد می ‏گیرم که طرفدار جنگ نبودم و نیستم و بعد از این هم نخواهم بود؛ ولی این افتخار را دارم و تعهد ‏گذاشته ام از مردم خود دفاع کنم. این تعهد را به شما سپرده ام که تا آن روزی که زنده ام، از شما ‏دفاع کنم. من تعهد کرده ام که از مردم خود دفاع کنم و حتی اگر یک مرمی هم داشته باشم برای دفاع ‏مردم می دهم. حالا اگر کسی، یا کسانی بیاید و تبلیغ کند، مرا جنگ طلب بگوید هیچ باکی ندارم! من ‏این افتخار را دارم و شما این افتخار را به من دادید! ما این تعهد را بشما سپردیم که جنگ را آغاز ‏نمی کنیم ولی اگر کسی بر سر حیثیت مردم ما تجاوز کند دفاع می کنیم و جواب می دهیم، چنانچه ‏که در این شش تا جنگ جواب دادیم.‏
همانطوریکه در اول خدمت شما عرض کردم که شما از نگاه سیاسی پیش هستید و درک می ‏کنید و می فهمید، حالا هم از شما تقاضا می کنم که بین خادم و خائن فرق بگذارید. کسانی بودند که ‏به نام دفاع از شما خیانت کردند با دشمن شما ساختند، توافق کردند، ولی از شما دفاع هم نکردند؛ ‏حالا هم جوسازیهایش را قبول نکنید. بین خادم و خائن تان فرق قائل شوید که چه کسی برای شما ‏خدمت می کند و چه کسی خیانت؟
من این افتخار را دارم و این افتخار هم افتخار بزرگی است، تعدادی از مسئولین جهاد رفتند و ‏با برادران تسنن ما نشستند و گفتند که حق هزاره را از شما نمی خواهیم بیایید با من کنار؛ ولی با ‏حزب وحدت که مسئولش فلانی (مزاری) است و او حق هزاره ها را می خواهد، هیچ وقت شما ‏جور نمی آئید!‏
بلی من این افتخار را دارم و با این افتخار خود به شما مردم تعهد کردم که حق شما را می ‏خواهم و تعهد کردم که در رابطه با حقوق سیاسی و مذهبی شما مردم هیچوقت وارد معامله نشوم و ‏خیانت نکنم. حالا هم این حرف را بشما می گویم و تعهد می سپارم که با این بیداری که به شما می ‏بینم، امیدوارم که در آینده هیچ کس نتواند سر شما معامله کند و حق شما را ضایع نماید، جلو ‏همچون نفر را هم انشاءالله با بازوان پرتوان شما می گیرم!‏
در جنگ اخیری که پیش آمد، چیزی را که مطمئناً شما در جریانش نیستید، لازم است بگویم و ‏آن اینکه وقتی جنگ پیش آمد پنج روز شما را کوبیدند و شما خوب می دانید که ما این جنگ را ‏گسترش ندادیم و مرتب به همه ی قومندانهای عزیزم هیأت فرستادم که جلو جنگ گرفته شود، ‏مسئولین هم در اینجا حضور دارند، حرفی که بسیار جالب است که من معتقدم در اینجا تاریخ ‏دوصدوپنجاه سال دارد عوض می شود.‏
این مسأله است که برادرهایی که با ما و شما همسو بودند و ما هم با همین همسویی 14 سال یا ‏اقلّش از سال 67 و 68 که خدمت تان گفتم، با آنها راه رفتیم وقتی که نیروهای فرقه 53 (قوای ژنرال ‏دوستم) با نیروهای وزارت دفاع درگیر شده، هیأتی از طرف آقای ربانی و مسعود پیش آقای حکمتیار ‏رفتند و در آنجا گفتند که جنگ واقعی فعلاً پیش آمده، اینجا منافقین با ملحدین یکجا شده و با اسلام ‏می جنگد!! منافقین یعنی شما هزاره ها!! و ملحدین یعنی نیروهای شمال! به هر حال از حکمتیار می ‏خواهند که بیا در این جنگ وارد شو! این نامه را نورالله عماد به آقای حکمتیار نوشته و این نامه که ‏حالا در پیش ما است به همین عبارت که برای شما می گویم، می باشد.‏
خوب در مقابل چه شد؟ اینجا است که می گویم چرا تاریخ عوض شده؟‏
آقای حکمتیار جواب می دهد که من وارد جنگ نمی شوم. می گوید شما باید بی طرف باشید، ‏می گوید: که همچو تعهدی هم ندارم. ولی بر خلاف، آقای حکمتیار خودش پیش بی سیم آمده با من ‏صحبت کرد که تکلیف ما چیست؟ اجازه می دهید که ما به حمایت از شما در این جنگ وارد شویم؟ ‏من گفتم: نه، ما نمی خواهیم جنگ گسترده شود، ما هیأتهای صلح فرستادیم و آتش بس اعلان شد، ‏شما وارد نشوید! شما از اینجا تا آخر بخوانید که آیا باور دوصدوپنجاه ساله ی ما و شما که 14 سال ‏همسویی نشان دادیم، درست است یا این عملی که اینها کردند؟
البته این را هم برای شما بگویم که نیروی 53، با ما هیچ تعهدی نداشت که به کمک ما بیاید. دو ‏ساعت پیش سه نفر واسطه از طرف آقای ربانی آمده بود که جنگ را صلح بکند، با اینکه سه روز ‏پیش اعلامیة آتش بس را به امضاء جناب آقای خلیلی قبول کرده بودیم که آنها از رادیو پخش نکرده ‏بودند، هیچ تعهدی نداشت، هیچ پیمانی نداشت، تبانی هم نبود که نیروهای 53 به کمک ما بیاید. در ‏این جای شک نیست که آنها یک ملت محروم هستند و ما هم یک ملت محروم هستیم و رابطة ما ‏خوب است. ولی این شورای نظار بود که جلو راه آنها را کمین زد و 12 نفر شان را کشت و آن هم ‏پس از آنکه آنها قبول کرده بودند که بیائید و هیأت صلح شوید و بین دو نیرو فاصله شوید. همان بود ‏که این مردم قهرمان و شجاع در ظرف دو ساعت 66 قرارگاه شورای نظار را گرفتند و 700 نفرش را ‏اسیر کردند. در همان وقت با ما تماس گرفتند که شما آتش بس را قبول کردید، ما چه کار کنیم؟‏
دل ما برای چنداول می سوخت و با آنکه آتش بس را قبول کرده بودیم، و از رادیو اعلان شده ‏بود، گفتم اگر بتوانید چنداول ما را از محاصره خلاص کنید؛ نیروهای ما از این طرف می آیند. گفتند ‏خوب است. و اگر چه آقای دوستم ما را از پیشروی منع کرده است ولی شما که می گویید، حرفی ‏نداریم! نیروهای شما از آن طرف حرکت بکند و ما هم می آئیم. متأسفانه ما که نیروهای خود را ‏قومنده کردیم که باید چنداول از محاصره خلاص شود و با مردم تشیع و منطقة حزب وحدت وصل ‏شود، آن شب بعضی از دوستان کارشکنی کردند و این را نگذاشتند که عملی شود. تحلیل شان هم ‏این بود که کمونیست ها حاکم می شوند! یعنی نیروهای شمال که برای شما و کمک شما آمده ‏کمونیست هایند!!‏
اگر نیروهای شمال درگیر نمی شد به هیچوجه نیروهای وزارت دفاع به اصطلاح آتش بس را ‏قبول نمی کرد. از این برادران از این دوستان بایست بپرسیم که آیا سیاف اگر حاکم می شد، زندگی ‏مرفهی را برایتان بوجود می آورد!؟ نیروهای شمال که دَیْن خود را به مردم و انقلاب اداء کرد، و در ‏حالیکه تمام رسانه های بین المللی و سیاستمداران و حتی خود مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند ‏که راه نظامی دیگر نقش ندارد و باید راه سیاسی جستجو کرد و حکومت بی طرف را قبول کرد، آنها ‏آمدند و حکومت را سرنگون کردند، ‍ حالا آنها نیروهای مارکسیست شده اند و آقای سیاف که شش ‏تا جنگ را سر ما تحمیل کرد، اسلامی شده اند!!‏
آری، ما چون پیروان علی هستیم از راه علی می رویم. علی را کِی ضربه زد؟ علی را کِی کُشت؟ ‏خوارج بود! و در آن روز که پیغمبر، علی را در جنگ عمروبن عبدود می بیند، می گوید: «کُل اسلام ‏به سوی کُل کفر رفت» و علی در آنجا افتخار نمی کند ولی در جنگ با خوارج افتخار می کند و می ‏گوید: «من بودم که چشم فساد را از جامعه بیرون کردم»‏
این فکر خوارج است و این خطرناک است که مردم ما باید متوجه باشد. هر کس که با مقدس ‏نمایی و شب نمازی این طور فکر بکند و از مردم ما دفاع نکند، خائن است.‏
امروز مسأله ای را که باید برای شما بگویم و افشا بکنم این است که مواظب باشید که امروز از ‏وحدت شما می ترسند... امروز هیچ چیز ندارید غیر از وحدت و همبستگی، این وحدت و همبستگی ‏را رهبران احزاب بوجود نیاوردند. ما اینجا پیش شما اعتراف می کنیم که بعنوان حزب وحدت این ‏وحدتی را که شما در این شش جنگ اثبات کردید ما بوجود نیاوردیم؛ مسئولین دیگر که اصلاً راضی ‏نبودند، خودتان می دانید در جنگ اول که شما دفاع کردید گفتند که این جنگ، جنگ بی مفهوم و بی ‏معناست! این را شما بوجود آوردید، شما مردم! چون دشمن مشترک بعنوان هزاره و شیعه، شما را می ‏زد و شما هم دفاع کردید. مسأله خطرناکی که در اینجاست و در تاریخ مردم ما هم تکرار شده و باز ‏هم تکرار می شود، مسأله نفاق است. دشمن از رویارویی با شما عاجز شده است، دشمن تمام توان ‏خود را برای کوبیدن شما بخرج داد ولی امروز دو تا ریاست را فعال کرده و پول هنگفتی را در اینجا ‏صرف می کند، برای اینکه بین حزب وحدت و حرکت اسلامی نفاق ایجاد کند. قومندانهای وحدت ‏را بخرند برای این منظور پول مصرف می کند، این توطئه، توطئه خطرناکی است.‏
مردم قهرمان هزاره در زمان عبدالرحمان هفت سال جنگیدند و برای عبدالرحمان نامه نوشتند که ‏اینقدر نامرد هستی که وقتی مرز جغرافیایی افغانستان را مشخص می کنی؛ یک طرف را هزارستان ‏نمی گویی و می نویسی که اینجا یک طرف هند است و یک طرف روسیه است و یک طرف ایران. ‏آنها این غیرت و این قدرت و این شجاعت و این غرور را در مقابل عبدالرحمان داشتند و او هم ‏عاجز آمده بود و لهذا از حیله کار گرفته یک سری از سران هزاره را خرید از یک سری علمای ‏متعصب تسنّن از 60 نفر آخوند شان فتوا گرفتند!‏
امروز هم دشمن که از رویارویی با این مقاومت و شهامت عاجز آمده است و می خواهند ‏که از این راه شما را بشکنانند، مواظب باشید، تعهد بسپارید که یکی هستید، هر کس بیاید در ‏بین شما مسأله گروه، قوم، نژاد و تفرقه را تبلیغ بکند، جلوش را بگیرید.‏
این شورای حل و عقدی را که حزب وحدت، سر نماینده هایش که باید بر اساس نفوس بیاید، ‏پا فشاری دارد و شاید بیش از بیست روز سر این مسأله پا فشاری شد و قبولاندند که نماینده بر ‏اساس نفوس بیاید، چرا تحریم کرد؟ این سئوال پیش همه ی شما مطرح است که می گویید چرا؟‏
این شورا غیر مشروع است که درباره اش باید خدمت شما عزیزان توضیح بدهم و بگویم. اول ‏وقتیکه نماینده های هفت تنظیم جهادی در کمیسیون مرکزی حل و عقد اعلامیه دادند و از تخلفات ‏زیادی که از طرف حکومت در این شورا صورت گرفته پرده برداشتند و این سند موجود است. غیر ‏از نمایندة سیاف و جمعیت اسلامی، هفت تنظیم دیگر نوشتند، بعد ما که آن همه پافشاری می کردیم، ‏چرا تحریم کردیم؟ برای این مسأله حالا خدمت تان مطالبی را عرض می کنم.‏
بار اول پیش از اینکه دوره 45 روزة آقای ربانی تمدید شود، ما در جای پیر گیلانی جلسه ‏داشتیم و پنج حزب در آنجا حضور داشتند. حرکت اسلامی، حرکت انقلاب، جبهه نجات ملی، محاذ ‏ملی، و حزب وحدت. البته همانطوریکه خدمت شما عرض کردم که بخاطر یک حق گفتن آقای ‏مجددی، ایشان برای حزب وحدت و مردم حزب وحدت احترام خاصی دارند.‏
شما عادت مرا بلد هستید؛ در این 5 یا 6 ماه هم دیدید که من زیاد در این جلسات نمی روم و ‏علاقه هم ندارم. آقای مجددی به من تلفن زد که بین ما و پیر جلسه هست، شما هم بیائید. من با ‏توجه به احترامی که به ایشان داشتم، رفتم. دیدم که آنجا یک تشکیلات مفصلی را در خانه پیر راه ‏انداخته اند. از حرکت اسلامی، چهار، پنج نفر و از حرکت انقلاب دو نفر از محاذ هشت، نه نفر، از ‏نجات هم همینطور هشت نه نفر، از حزب وحدت من تنها رفته بودم. خوب اینجا بحث شد که زمان ‏آقای ربانی تمام شده و مجلس حل و عقد هم دایر نشده، باید در شورای قیادی که دایر می شد ‏نظریات همه ی رهبران مراعات می گردید. همه صحبت می کردند ولی من صحبت نکردم، چون اول ‏اینها گفته بودند که صحبت میان افراد محدود است. حالا در این مجلس با این همه کمیت آن، چگونه ‏می شود صحبت کرد؟ آقایان از من خواهش کردند که لااقل یک حرف بزنم و نظریاتم را بگویم، بعد ‏که اصرار زیاد شد، گفتم که به نظر من شورا باید عادلانه تشکیل شود، سوء استفاده از قدرت و بیت ‏المال مردم صورت نگیرد. باید کسی که در مدت دو ماه یا چهل و پنج روز حکومت را در دست می ‏گیرد که شورا دایر کند، این شخص برای ریاست جمهوری در شورای حل و عقد کاندیدا نباشد، تا ‏از پول مردم بر علیه مردم استفاده نشود و از قدرت دولت نیز استفاده نشود، و شورای عادلانه دایر ‏گردد. این طرح را وقتی ما در آنجا ریختیم همه قبول کردند. اول پیر گیلانی اعتراض کرد که من ‏برای آینده کاندید هستم و از این دوره تو مرا محروم می کنی! گفتم: چیزیکه به نفع مردم هست این ‏است. بهر حال آنها قبول کردند، فردایش هم جلسه شورای قیادی دایر می شد. جلسه شورای تصمیم ‏گیری و شورای عالی نظارت را تشکیل دادیم و آقای فاضل را توجیه کردیم که فیصله این طور شده ‏ایشان هم گفتند، بسیار خوب.‏
این اول مسأله بود! ولی در اینجا آقای سیاف با فعالیتهایی که داشت و تعهدی که از ربانی علیه ‏ما گرفته بود در جلسه شورای قیادی با زبردستی این شرط را از بین برد و آقای ربانی را 45 روزه ‏کاندید کرد. با اینهم در آنجا به اتفاق همه اعضا نوشته شده بود که بعد از 45 روز اگر شورای حل و ‏عقد دایر نشد، ربانی به یک روز دیگر هم تمدید نشود. این را همه امضا کردند. بعد از اینکه این ‏مسأله پیش آمد، کمیسیون دایر شد، نماینده ها تعیین شد، لایحه هم در شورای قیادی مصوبه شد.‏
در اینجا آقای ربانی پولی را که در این راستا مصرف کرد، دوازده میلیارد و چهل میلیون است!! ‏و این پول از وزارت مالیه بیرون شده، بدون آن پولی که از وزارت دفاع و امنیت و وزارت داخله در ‏این راستا کشیده شده و برای تبلیغ مورد استفاده قرار گرفته است... متأسفانه یا خوشبختانه این پولی ‏را که مصرف کرده تا فلان آخوند را بدهد، فلان قومندان را بدهد، فلان ولایت را بدهد، که آیت الله ‏صادقی با خود ربانی صحبت کرده بود که دو نوع پول در دست شما هست. یک نوع پول مشروع که ‏سهمیه برای ولایات هست و برای ولسوالی ها هست، این پول را به همه دادید ولی به مناطق حزب ‏وحدت و مناطق شیعه نشین نداده اید. و یک نوع پول غیر مشروع در اختیار شما هست که باز هم به ‏همه ی احزاب داده اید ولی به حزب وحدت نداده اید!!!‏
این صحبت هایی بود که پیش از مجلس حل و عقد شده بود و در اینجا من که خوشبختانه می ‏گویم به این جهت است که بحمدالله ملت ما همانطوریکه در طول تاریخش سربلند و پاک است که ‏به هیچ معامله ای و به هیچ خیانتی چه داخلی و چه خارجی دخالت نداشته است، در اینجا باز هم از ‏این امتحان سربلند بیرون آمدند و سندی برای مردم ما وجود ندارد که در این خیانت تاریخی که ‏ربانی مرتکب شده، کسی از او پول گرفته باشد یا به عنوان اینکه کسی خودش را فروخته باشد. این ‏افتخار خوشبختانه برای ملت ما است.‏
دو سه قلم گرفته اند که البته اینجا هم دو نکته وجود دارد:‏
یک نکته این است که دولت و آن کسی که به نفعش می خواهد استفاده کند، چقدر به مردم ما ‏بی اعتنا برخورد کرده و نکته ی دیگر در این طرفش نهفته است که این ناکس و این شخصی که خود ‏را فروخته چقدر ارزان فروخته است. برای کسی که در لوگر بیشتر از سی نفر مجاهد ندارد، جناب ‏آقای ربانی چهارصد میلیون افغانی برایش داده، ولی این نفری که از طرف ملت ما پول گرفته هشت ‏میلیون پول گرفته! از طرف آقای ربانی بسیار توهین است به مردم ما، و از این طرف هم بسیار بی ‏ننگی! بعد از اینکه خودت را می فروشی، چرا قیمت(گران) نمی فروشی که ارزان می فروشی؟!‏
و از این جهت ما شورای حل و عقد را نامشروع می دانیم و باور داریم که داود و حفیظ الله ‏امین، ببرک و نجیب اینها هم در افغانستان لویه جرگه دایر کرده اند و مردم را آورده اند و هیچکدام با ‏این قدر افتضاح نبود. و کسانی هم که خوش کرده رفته بودند قول گرفته بودند که آقای ربانی از آنها ‏حمایت کند و در آینده مذهب شیعه را به رسمیت بشناسد. ما چون با برادران حرکت تفاهم داشتیم و ‏تفاهم ما این بود. ما عاشق قیافه ی کسی نیستیم، سه چیز در این مملکت در آینده می خواهیم:‏
یکی رسمیت مذهب ما
و دیگر اینکه تشکیلات گذشته ظالمانه بوده و باید تغییر کند.‏
سوم اینکه شیعه در تصمیم گیری شریک باشد(تکبیر حضار)‏
این برادرها رفته اند در آنجا و آقای ربانی هم لفظاً تعهد سپرده که ما این کار را با شما می کنیم ‏و ما هم خوشحال بودیم که یکی از گروههای شیعه رفته در کنار آقای ربانی و مشروعیت مذهب ‏شیعه را در آنجا می گیرد. و این خواست ما است و هیچ ناراحتی هم نداریم با اینکه همین گروه در ‏اول تعهد کرده بود که نرود! ولی ما هم با ائتلاف دیگری هستیم روی همین رابطه رسمیت بخشیدن ‏به مذهب تشیع کار می کنیم. ولی آنها را همانقدر هم نگذاشتند که حرفشان را بگویند به محض اینکه ‏یکی از علما مطرح کردند که نماینده های شیعه و سنی که در اینجا آمده اند در آینده حقوق شان را ‏می خواهند، سر و صدا شد و بلند گو را هم قطع کردند و از رادیو هم پخش نکردند. این هم از تعهد ‏اینها با آن برادران!! این وضعیتی است که آقای ربانی 15 یا 20 روز غیر قانونی خلاف مصوبات و ‏امضایش ریاست را در اختیار داشت. در پلچرخی که رهبران جمع شدند که قدرت را تحویل بدهد ‏اما تحویل نداد. در همان شورائیکه دایر شده بود که دوران چهار ماهش تمام شده بود در آنجا هم ‏هر چه آقای مجددی گفت: بگو که من ریاست را به شورای قیادی تحویل می دهم. آقای ربانی این ‏کلمه از دهانش بیرون نشد که من ریاست را تحویل می دهم. در شورای حل و عقد هم که دایر شد، ‏جناب آقای هادی که آنجا رفت پافشاری کرد که حالا که شورا دایر شده شما بیائید در اینجا بگویید ‏که من ریاست را به شورای حل و عقد تسلیم کردم و شورای حل و عقد یک کسی دیگر را انتخاب ‏کند یا مرا انتخاب کند. این را ربانی نگفت و حتی در جای خودش هم گفته بود که آقای مجددی ‏شهامت نداشت، شجاعت نداشت که قدرت در دستش بود و تحویل داد، اما من این شجاعت و ‏شهامت را دارم که به هیچ وجهی ریاست را رها نمی کنم! لهذا از این جهت اگر شورا دایر می شد یا ‏نمی شد، قدرت در دست آقای ربانی بود و تحویل نمی داد و این شورا هم شورای قلابی است و ‏هیچ ارزشی قانونی ندارد و کل رسانه های خبری هم این را منعکس کردند که یک شورای نمایشی ‏است حتی سه صد نفر از قندهار و جاهای دیگر را که اعتراض می کردند از هوتل بیرون شدن ‏نگذاشت. لهذا از این جهت ما این شورا را قلابی می دانیم و این ریاست را ریاست مشروع نمی ‏دانیم. منتهی این مسأله به عنوان اعلان جنگ نیست این نظر ما است این حق مردم ما است که باید در ‏اینجا در سرنوشت شان برای حکومت آینده سهم داشته باشند. این حق را طلب داریم ولی به هیچ ‏وجه این اعلام جنگ نیست و جنگ نمی کنیم و جنگ طلب هم نیستیم و مشروع هم نمی دانیم در ‏این مسأله حرف منطقی با ایشان داریم که بیایند این قدرت را به شورای قیادی که نماینده همه ی ‏تنظیم ها است و نماینده ی مردم شمال هم باشد به ده نفر تحویل بدهند و آنها از بین شان یک نفر را ‏انتخاب بکنند که تا یک شورای حل و عقد عادلانه دایر شود یا زمینه انتخابات فراهم شود که مردم ‏خودشان زعیم آینده شان را تعیین کنند. این حرف ماست و این را جلسه هم کردیم نشستیم بحث ‏هم کردیم قطعنامه هم صادر کردیم و در رادیوها هم گفتیم. ولی آقای ربانی چون از اول تصمیم ‏داشت که به هیچ قیمتی این قدرت را به دیگران تحویل ندهد لهذا امروز حکومتش را تشکیل داده و ‏خود او خود را رئیس جمهور اعلام کرده و امکان دارد کشورهای خارجی هم به رسمیت بشناسد، ‏هیچ حرفی نیست.‏
‏ ما عاشق قیافه ی هیچ کسی نیستیم؛ حقوق ملت خود را می خواهیم هر کس این حقوق را ‏برای ملت ما قائل شود، ما دست او را می فشاریم. ‏
این دوران هفت ماه هم ثابت کرد که خیالی را که ما می کردیم که اینها به ما نزدیک هستند ‏درست نبوده، و اینها نزدیک نیستند و اینها هم ما را به عنوان یک ملت نیرومند در صحنه تحمل نمی ‏کنند. لهذا حرفی را که در اینجا خدمت شما عزیزان تذکر بدهم این است که از راه مذاکرة سیاسی با ‏گروهها می نشینیم حقوق ملت خود را خواهانیم و عدالت اجتماعی را در جامعه می خواهیم و ‏انحصار طلبی را نفی می کنیم. هر کس که باشد ولی از اینکه اینجا افغانستان است طرف مخالفت ‏سیاسی را هیچگونه تحمل ندارد. او برای جنگ تصمیم می گیرد، چنانکه جنگ پیشین را او تصمیم ‏گرفت. در جنگ پیشین هم کاری نکرده بودیم، فقط پنج تا از رهبران را هماهنگ کرده بودیم که حالا ‏شورای حل و عقد دایر نشود، چون پول خورده شده خیانت شده، مناطق مختلفی این مسأله را رد ‏کرده باید یک حکومت عبوری موقت دیگر بیاید، پنج گروه در اینجا هماهنگ شده بودند و اینها ‏جنگ را بر ملت ما تحمیل کردند و از وزارت دفاع هم اعلامیه دادند که کودتا را خنثی کردیم!‏
لهذا از این جهت شما رزمندگان عزیز و ملت قهرمان و شجاع و همیشه در صحنه باید در آماده ‏باش کامل باشید که ما طرفدار جنگ نیستیم و جنگ طلب هم نیستیم. اما امکان دارد حضور شما را ‏تحمل نکند و اینها جنگ دوباره را سر شما تحمیل کند و این جنگ دوباره را که تحمیل می کند، ‏مسلماً تنها نیستید چون در پنج جنگ دیگر که بودید شما را به عنوان یک حزب تنها فکر می کردند ‏و جنگ را تحمیل می کردند حالا پنج شش گروه امضا کردیم که این شورا شورای عادلانه نیست، ‏قدرت را باید به شورای قیادی تحویل بدهد و این اعلامیه را به رادیوها هم دادیم ولی اینها به خاطر ‏اینکه به حکومت کردن اصرار دارند امکان دارد با این گروهها بجنگند و از اینکه این احتمال وجود ‏دارد، شما که تا حالا مردانه ایستادید و از حیثیت، آبرو و ناموس تان دفاع کردید، برای آینده هم باید ‏آماده باشید.(تکبیر حضار) و هیچگونه اعتباری نیست. در آن وقتی که حزب اسلامی با نیروهای ‏شمال وارد کابل شد خود آقای ربانی به آقای فاضل تلفن زدند و آقای مسعود به آقای کاظمی که ما ‏و شما همسو هستیم، بیایید شما پادرمیانی کنید و میانجی شوید و ما حرف شما را قبول داریم که ‏شما اختیار دارید. این مسأله بعد از جنگ شما با شورای نظار بود که حتی حزب وحدت، هنوز خون ‏مردمش از سرکها خشک نشده بود، این عزیزان شب با من تماس گرفتند که ربانی یک چنین حرفی ‏می زند، تلفن ها خراب بود و سنت عجیب هم این است که وقتی جنگ می شود بلافاصله تلفنهای ‏ما خراب می شود! به هر حال بعد گفتم که فردا بروید از آقای ربانی کتبی امضا بگیرید. چون آقای ‏ربانی به امضایش هم بند نیست، قولش که هیچ! بعد این برادرها در حالیکه سه روز از جنگ تیر شده ‏بود خطر جان شان هم موجود بود رفتند و آقای ربانی به خط مبارکش نوشتند که حزب وحدت ‏اختیار دارد که با حزب اسلامی ـ نیروی شمال و جمعیت مشکل افغانستان را حل بکند. این خط را ‏به من دادند و ما هم گرفتیم. و با اینکه همه علیه حزب اسلامی تبلیغات کردند که اینها با ملیشه ها ‏مخالفند و با نیروی شمال نمی نشینند و حرف نمی زنند، ولی حزب اسلامی اعلان کرد که به خاطر ‏اینکه حزب وحدت پادرمیانی کرده ما قبول داریم. آقای ربانی این قول را هم خورد و قبول نکرد. ‏‏(خنده حضار) این وضعیت مملکت است.‏
اما در آینده اگر شما دست مخالفین را در بین تان راه ندهید و وحدت تان را حفظ کنید و به ‏حرف این و آن گوش نکنید و پیرو علی و امام حسین باشید که می گوید: «حیات عقیده و جهاد ‏است» هیچکس شما را شکست داده نمی تواند و همان طوری که برادر ما آقای خلیلی گفته بود ما ‏هم این مسأله را تکرار می کنیم که امروز زندگی نوین برای شما است. زندگی سیاسی جدیدی است. ‏امروز بحمدلله با بازوان پرتوان مجاهدین شما با حضور شما در صحنه و دنبال کردن حوادث توسط ‏شما، انشاالله که در سیاست آینده کسی شما را حذف کرده نمی تواند و شما هستید و جایگاه خاصتان ‏را در آینده دارید و من هیچ این مسأله را نفی نمی کنم که این دشمنان قسم خورده ی شما امکان ‏دارد باز با شما بجنگند ولی شما با پیمودن راه علی و حسین از این امتحان بیرون می آیید و راه ‏سیاسی و جایگاه سیاسی تان را در آینده می گیرید. مطئمن باشید و هیچ ناراحتی نداشته باشید. ‏‏(تکبیرحضار) از اینکه وقت عزیز شما را گرفتم و صحبتم طولانی شد و شما خسته شدید و روز ‏زمستان است باز یکبار دیگر از تمام مسئولین محترم که اینجا آمدند و زحمت کشیدند و اهالی که ‏این همه جوش و خروش و احساسات برای ولادت علی که رهبرشان و پیرشان و پیشوایشان است ‏نشان دادند تشکر می کنم. از بخش فرهنگی حزب وحدت هم تشکر می کنم و از خواهرانی که اینجا ‏آمدند و در این جلسه شرکت کردند و شعر و مقاله خواندند، از مجاهدینی که زحمت کشیدند و ‏امنیت گرفتند، تشکر می کنم.‏
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته